عبدالکریم لاهیجی؛ با نقاب و ‌دکان‌حقوق بشر

عرفان قانعی فرد:
از بوق ملکه بریتانیای صغیر(BBC)، سخنی‌ نمی گویم. چون هر بار بگوییم "ضد ایران و ایرانی هستید"، ناشیانه از دیوار حاشا بالا می روند و نقاب ریا بر دیده می‌نهند. اما به عنوان یک مورخ عرض کنم: چقدر فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران، ذلیل و خاک بسر شده که یک مشهور به تجاوز به عُنف* (عبدالکریم لاهیجی؛ با نقاب و ‌دکان‌حقوق بشر)، بنشیند و عین یک حقیر از بازشناساندن تمدن و تاریخ ایران بنالد و دروغ بگوید و در ایران هم یک تفنگچی تخریبچی( جنتی عضو مجاهدین خلق)، وزیر فرهنگ و ارشاد باشد....
تا حالا مورخی را ‌دیده اید که دم از قانون و تبصره و ماده بزند؟ به چه حقی یک وکیل درجه ۳ (آنهم رفیق مسعود رجوی و مجاهدین خلق)، باید درباره بحث تخصصی تاریخ ایران سخن بگوید؟



نشان روشنفکری در BBC (زبانم لال بی طرف) و وزارت ارشاد(تحت نظارت حوزه علمیه)، سه چیز است: ۱.‌فحش و ناسزا به شاه ۲. دنبال یک بت تقلبی به نام مصدق افتادن (اولین احمدی نژاد تاریخ ایران)؛ ۳. ضدیت با ایران و ایرانی و دفاع از تجزیه طلبان...( بدون هیچ غیرت و حمیت و تعصب به تاریخ و هویت ایرانی)
واقعا یک دروغگوی متقلب و متوهم، چه نوع از دمکراسی و حقوق بشری را می خواهد در ایران نهادینه کند؟
[سند روایت: * گفتگوی من با ۳ نفر از کارکنان ساواک درباره دروغ های اوباش ها و اجامری امثال لاهیجی در افکار عمومی آن ایام ... که شرحش‌ در کتاب "شبکه فراملیتی ترور در ایران ۱۳۵۷" آمده. از خانه تیمی مجاهدین خلق تا خانه معشوق در کرج که شوهر بی نوا کارگر رنگرزی بود و این سبیل استالینی به هوس دگر.. مبارزه زیر لحاف!..عاقبت دستگیری شوهر مادر مرده با کلت خریداری شده در پل پارک وی و کتک‌زدن دسته جمعی لاهیجی و ... که حالا هرجا می نشیند با تقلب می گوید شکنجه شده!... ]

نگاه هارفرد جونز مامور و جاسوس بریتانیایی به جامعه ایران

سرجونز سرجاسوس بریتانیایی که در اواخر زندیه و اوایل قاجار دارای نفوذی بی نظیر در دربار ایران بوده در گزارشی از اوضاع ایران برای دربار بریتانیا چنین مینویسد:
« این ملت ذاتا طبعی بلند و شخصیت اجتماعی قابل احترامی را به ارث برده اند ولی از اواخر صفویه به علت نفوذ بیش از حد دین در ارکان زندگی شخصی و اجتماعی اینها و مقدس شدن دستورات روحانیون که در دربار هم نفوذ بیش از حدی داشتند مردم را به اطاعت کورکورانه و تبعیت برده وار ملزم میساخت که این از میراث شوم بازمانده از صفویه است.این شیوه نامیمون ، بجز در دوران کریمخان ، در سلسله های صفویه ، افشاریان، زند بر این مردمان به سنت بدل شد و به صورت عادت اجتماعی ادامه داشت،و اقا محمد خان و جانشینان او آنرا به حد اعلا رسانده اند،گرسنگی، ناامنی و فقدان امنیت اقتصادی و اجتماعی به علت ناکارآمدی محض در اداره امورات مالی و عدم توجه نهاد قدرت به نیازهای مردم ،به روابط اجتماعی سرایت بدخیم داشت و اثرات مهلکی بر روابط اجتماعی مردم ایران وارد ساخت.اخلاق عامه به پستی گرایید.فقدان امنیت اجتماعی ، اعتماد مردم را به یکدیگر سست کرد.پاکدامنی و درستکاری به حداقل رسید.چاپلوسی و تملق برای بدست آوردن امید به بقای اجتماعی به عنوان صفتی لازم برای حیات مردمان همه گیر شد و چنین اثرات مخرب و منفی در اخلاقیات جامعه به نظر میرسد تا سالها و شاید قرون متمادی مردمان این سرزمین را آسیب پذیر سازد»
تصویر: هیئت بریتانیایی و هارفرد جونز در کنار فتح علی شاه 1808 میلادی
هارفرد جونز یک مامور بریتانیایی که لطفعلی خان زند را به هنگام فرار از لشکر آقامحمدخان همراهی میکرده ( که طبق خاطرات خود ایشان شاید بتواند الماسهای کوه نور و دریای نور را از ایشان به حیله های مختلف بگیرد ولی با درایت آخرین شاه زند ناکام ماند) یک مامور و مورخ بریتانیایی هست که از دوره زندیه تا حتی پس از پادشاهی فتحعلی شاه در ایران بوده ، به دربار زند و قاجار نزدیک بوده، از عوامل تحریک فتحعلی شاه برای قتل عام خاندان کلانتر ( وزیر اعظم سه پادشاه از لطفعلی تا فتحعلی شاه) بوده در سالهای آخر عمر به مطالعه دقیق تاریخ ایران و مشاهداتش نسبت به جامعه آن برش تاریخی پرداخته و همراه با اسکات وارینگ دیگر مامور ارشد بریتانیا در ایران به نوشتن گزارشات مفصلی درباره جامعه شناسی آن دوره ایران برای دربار بریتانیا مبادرت کرده بود.
( به واقع نگاه این مامور و جاسوس بریتانیایی وقتی که همراه شود با گزارشهایی که در اواخر قاجار و دوره پهلوی از جامعه ایران توسط همین فرستاده های بریتانیایی در اسناد مختلف دیده میشود حاکی از آن هست که توفیق بسیار زیاد سیاست بریتانیا در پشیبرد اهداف استعماری و استثماری خود در جوامع و مردمان سرزمینهای تحت نفوذ، هرگز بدون دلیل و بی حساب و کتاب نبوده است.اگر ما ملت ایران چنین نگاهی ژرف و ساختاری به تحولات تاریخ سیاسی - اجتماعی میهنمان میداشتیم شاید میتوانستیم جهت رفع عیوب خود برآییم ولی اسفناک زمانی که این گزارشهای جامعه شناختی فقط ابزاری برای از پای درآوردن ما شدند نه وسیله بازشناسی اجتماعی خود ما...)

بی بی سی و جشن های ۲۵۰۰ ساله

اینروزها(برابر با ۲۰ تا ۲۴ مهر سالروز برگزاری یکی از مهمترین نمایشهای فرهنگی این مرز و بوم به جهانیان یعنی جشن های 2500 ساله شاهنشاهی ایران هست.
بی بی سی هنوز آن خدا بیامرز را نبخشیده و از رنج مردمی که از فقر می سوختند اما شاه جشن های دوهزار و پانصد ساله برپا می کرد؛می سوزد و گاه و بیگاه ،با بهانه و بی بهانه به جنگ "نظام پیشین" می رود و پای می فشارد تا به شیوه دم دمه های "انفجار نور" با دروغ و جنگ روانی به ستیز با "اعتبار" آن نظام برخیزد.تو گویی ملکه محترمه خواب ندارد و هر شب خواب بازگشت نظام پیشین را می بیند،بیشتر از آن مقدار که سلطنت طلبان فرانسه می دیدند؛صبح با وحشت دستور صادر می شود که فحش بدهید و توپخانه های جنگ روانی و تبلیغات شلیک کنند!

به هیچ روی در این ستیز که ظاهرا تا آنجا که امکان دارد تمام عیار است و ممتد،ابایی ندارد یاوه های آن به ظاهر خواننده مبتذل را پخش کند که می گوید،منشا مدرنیسم و راه آهن وغیره "اخلاق سگی" بوده!و بدین طریق دق دلی خود از رضا شاه را با فحش های اب دار از دهان آن به ظاهر خواننده خالی کند؛ چنان با ادای رفتار نجیبانه و اتو کشیده انگلیسی تبلیغ شده فاصله دارد که تو گویی انگلیس کشوری در آفریقاست و آن بنده خدا راست گفت و جماعتی به تمسخر گرفتند؛البته این کینه و دل آزاری خالی شدنی و تمام شدنی نیست حتا اگر آب را بریزند جایی که مشهور است!
این لاهیجی هم خیلی بیچاره بامزه ایست،بشدت رقت آور و نمونه کسی است که فقط پوست مانده و هر چیز دیگری و از جمله امعا و احشا خود را هم به بریتانیا فروخته و اندرون از ماموریت برای وطنشان انباشته


پسر امینی نخست وزیر ایران در دوران شاه مستندی را دراینباره ساخته و سعی کرده یکی از نقاط افتخار افرین دوران شاه را با جعل ارقام و البته مراجعه به کسانی که نفرتشان به ایران پهلوی و فرهنگ و تاریخ میهنمان برهمگان ثابت شده مخدوش گزارش دهد.
این مستند که برای بی بی سی فارسی طبعا ! ساخته شده توسط اقای انصاری یکی از مسئولین برگزاری و عباس میلانی استاد و مسئول بخش ایرانشناسی دانشگاه استنفورد!! در برنامه صفحه دو تحلیل میشود.جالب هست متصدیان و مسئولان برگزاری این جشن ملی زنده و حاضر هستند ولی امینی سراغ بنی صدر رفته تا هزینه های این جشنها را از او بپرسد!! میلانی هم که طبعا مثل هم آخوری هایش نفرت از نمایش تاریخ و فرهنگ ایرانی همچنان خونش را آلوده کرده و از این مرض رهایی نخواهد یافت به هارت و پورت مشغول هست.
به هر حال بی بی سی فارسی و پسر امینی و میلانی بخواهند به پرونده ای از دوران پهلوی برسند عاقلانه نیست انتظار خاصی داشت ولی ....
در این فکرم جشن های 2500 ساله شاهنشاهی یکی از نقاط زرین در فعالیتهای فرهنگی دوران پهلوی و از اقدامات درخشان شاهنشاه فقید ایران به شمار می آید که غرور ایرانی وشکوه ایران برابر چشمان جهانیان به رژه کشیده شد.و البته خاری در چشم دشمنان ایرانزمین...چرا باید چنین مستندی توسط امینی به سفارش بی بی سی ساخته شود...
مستندی در باره جشن های 2500 ساله ایران

اصطلاحات جعلی واژگان سیاسی توسط رسانه های استعماری


با گسترده شدن نفوذ رسانه های فارسی زبان بیگانه و نبود رسانه های خبری بی طرف و آزاد در داخل ایران، رفته رفته برخی عبارات و اصطلاحات جعلی هم وارد واژگان سیاسی ایرانیان شد. از جمله این جعلیات، یکی هم اطلاق عنوان «ملت» یا «ملیت» به اقوام ایرانی است که پیشتر تنها در میان رسانه های طیف چپ یا تجزیه طلبان متداول بود؛ اما در حال حاضر در بسیاری از رسانه های دولتی بیگانه همچون «بی بی سی فارسی»، «رادیو زمانه»، «روز آنلاین» یا «دویچه وله فارسی» کاربرد دارد. این جعل عنوان، به صورت حساب شده و برای برخی اهداف سیاسی از پیش تعیین شده انجام می شود
ملت ها يا مليت ها در يك كشور، چيزى جز جعل نيست.
استفاده از اين واژگان غلط، تنها براى اهداف ضد ايرانى و تجزيه طلبانه صورت ميگيرد.برخورد با كسى كه از واژه ملتها استفاده ميكند، بايد مانند برخورد با يك تجزيه طلب باشد. با کوچک سازی و تجزیه قصد دارند از قدرت و توان یک کشوری با پشتوانه هفت هزار سال تاریخ وتمدن را بکاهند و راحتر به منافع و منابع آن دسترسی پیدا کنند. دقیقا مثل کشور های شوروی سابق.
بخش فارسی رادیو آلمان (دویچه وله) و که پیش از این به صورت غیرمستقیم به حمایت از فعالیتهای جدایی‌طلبانه یک گروه تجزیه‌طلب میپرداخت اکنون به صورت آشکار و در قالب مصاحبه و دفاع از اقلیت های قومی به حمایت از این گروهای تجزیه‌طلب روی آورده است! صفحه فیسبوک و سایت دویچه وله فارسی پاتوق و نشر مطالب قوم گرایانه ضد ایرانی پانکردیسم تبدیل شده
جعل عنوان ملت و حق تعیین سرنوشت تجزیه طلبان
ملتهای ایران یا اقوام ایرانی؟
هر دو عناوین «ملت» و «قوم» را برای گروههای انسانی بکار می برند اما این دو اصطلاح مفاهیم یکسان ندارند.
تفاوت«گروه قومی» و «ملت» در ارتباط با مفهوم دیگری به نام «کشور» یا واحد سیاسی مستقل، تعیین می شود.Iملت را صرفا به گروههایی می گویند که در کشور مستقل زیست می کنند و شاید به همین علت باشد که هیچکدام از رسانه های فارسی زبان بیگانه، برای اشاره به گروههای اتنیکی و قومی در کشورهای متبوع خویش از اصطلاح «ملت ها» استفاده نمی کنند.
مثلا هیچگاه دیده نشده که رادیو زمانه یا روز آنلاین که به هزینه دولت هلند اداره می شوند، از این القاب برای مردم هلند استفاده کنند یا صدای آمریکا و رادیو فردا به مردم ساکن در آمریکا، ملتهای آمریکا یا دویچه وله به مردم آلمان، ملتهای آلمان بگویند.
بر خلاف کشور کهن ایران – که هزاران سال سابقه تاریخی دارد – کشورهای نو ظهوری همچون آمریکا و سوییس تلفیقی از طیف متنوعی از ملتهای گوناگون هستند که پیش از تولد این کشورها حیات مستقل داشتند. این اجزای تاریخی کماکان از جنبه های مختلف، ویژگیهای خاص فرهنگی و تاریخی خود را حفظ کردند؛ با اینحال هیچکدام از گروههای قومی تشکیل دهنده ی این کشورها ملت خوانده نمی شوند؛ بلکه در تمام موارد یک ملت به نام «ملت آمریکا» یا «ملت سوییس» و یک ملیت با عنوان «آمریکایی» یا «سوییسی» وجود دارد و بقیه گروهها «ساب کالچر» (خرده فرهنگ) یا گروه قومی خوانده می شوند. در آمریکا این عنوان حتی برای گروههای سرخپوستان که پیش از تولد کشور آمریکا ملتهای مستقل بودند هم سابقه ندارد یا دستکم در ارتباط با کشور آمریکا متداول نیست.
با این تفاصیل هنوز این پرسش مطرح می شود که هدف از پافشاری بر این عنوان «ملت ها» یا «ملیت ها» برای اقوام ایرانی چیست و اساسا این موضوع چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش در مفهوم دیگری با عنوان «حق تعیین سرنوشت» نهفته است.
حق تعیین سرنوشت
«حق تعیین سرنوشت» از آن دسته مفاهیمی است که سابقه طولانی در ادبیات سیاسی جهان دارد و از نقطه نظرات گوناگون و متباین و متضادی تعریف شده؛ هر کدام از تعاریفی که از این مفهوم ارایه شده می تواند در جایگاه خود بررسی شود و مورد قبول یا رد گروههایی قرار گیرد؛ اما این مفهوم یک جنبه حقوقی هم در روابط بین الملل دارد که ما صرفا در اینجا همان یک وجه حقوقی را در نظر داریم.
در سال ۱۹۴۱ و در پی پایان یافتن جنگ جهانی دوم، نیروهای متفقین سندی را به امضا رساندند که در آن به «حق تعیین سرنوشت ملتها» اشاره شده بود؛ یک سال بعد این بیانیه به امضای ۲۶ کشور دیگر رسید و بعدها در سال ۱۹۴۵ به تصویب «منشور سازمان ملل متحد» انجامید.
در فصل یک، ماده یک، بخش دوم «منشور ملل متحد» و همچنین در «پیمان حقوق مدنی و سیاسی بین ملتها» به «حق تعیین سرنوشت ملت ها» اشاره شده؛ این حق امکان استقلال جوامع گوناگون را تحت شرایط خاص فراهم می کند. بر پایه این حق قانونی مناطقی که پیشتر مرزها و دولتهای محلی داشتند (عمدتا مستعمره ها و کلونی ها) اما هنوز به عنوان کشور شناخته نمیشدند، امکان یافتند تا به عنوان کشورهای مستقل اعلان استقلال کنند. متعاقبا از سال ۱۹۴۶ تا سال ۱۹۶۰، سی و هفت کشور جدید از داخل مستعمرات آسیایی، آفریقایی و خاورمیانه ای سر برآوردند.
حق تعیین سرنوشت در مفهوم اخیر خود – که به تشکیل واحدهای سیاسی مستقل می انجامد – صرفا برای ملت ها تعریف می شود. به عبارت دیگر تنها جوامعی که با عنوان «ملت» به رسمیت شناخته شوند حق دارند کشورهای مستقل خود را تشکیل دهند. در تعریف ملت یا مردمی که این حق برایشان متصور است، به تمام جمعیتی گفته می شود که بدون در نظر گرفتن تفاوت ها، یک سرزمین را تحت اشغال خود دارند. قوانین بین المللی گروههای قومی یا اقلیت ها را به عنوان مردم/ملت نمی شناسد.II III
از همینجا می توان به هدف جعل عنوان «ملت» یا «ملیت» – یا در شکل جدیدی که برخی رسانه ها، هر دو عنوان ملیت و قومیت (ملیت/قومیت) را برای هم معنی و مترادف نشان دادن آنها توامان می آورند – پی برد. چه اینکه اگر قرار باشد هر کدام از اجزا تشکیل دهنده ملت ایران، یک ملت مستقل شناخته شود و این عنوان را برای اشاره به اقوام ایرانی و در میان ایرانیان و در جامعه بین المللی مصطلح کنند، گام بعدی احتمالا تجزیه ایران بر پایه حق تعیین سرنوشت این ملل نو بنیاد خواهد بود.
در نظر داشته یاشیم، زمانی که حق تعیین سرنوشت برای ملتهای نوظهور به رسمیت شناخته شد، بخش اعظم جهان متشکل از مستعمرات بود و هیچکدام از این کشورها بخشی از سازمان ملل متحد نبودند. در واقع بیانیه اعطای حق تعیین سرنوشت به ملت ها و مستعمرات «به هبچ وجه به معنای حق تعیین سرنوشت به وسیله تجزیه دیگر کشورها نیست».IV
تجزیه طلبی؛ جرم یا حق قانونی؟
برخی فعالین سیاسی – از جمله حامیان حقوق بشر – تجزیه طلبی را هم بخشی از حقوق شهروندان قلمداد می کنند و به همین علت بسیاری از کسانی که در ایران جرایم تجزیه طلبانه مرتکب می شوند – علاوه بر آن عده که اساسا جرایم دیگری دارند و زندانی عقیده و وجدان لقب گرفتند. – زندانیان سیاسی و فعالین حقوق مدنی لقب می گیرند.
پاسخ به این پرسش که آیا تجزیه طلبی از حقوق قانونی افراد است یا باید جرم تلقی شود، در نظر افراد مختلف، متفاوت است؛ اما در قوانین بین المللی مشخصا از «تجزیه طلبی» با عنوان «جرم بسیار سنگین» یاد می شود.
بر طبق ماده ۳۸ اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری یا دادگاه جهانی، به عنوان مرجع رسمی قوانین بین الملل، «تجزیه طلبی» به عنوان یکی از «سنگین ترین جرایم» شناخته شده است. مشخصا هرگونه اقدام داخلی علیه تمامیت ارضی یک کشور یا هر گونه کوششی برای لطمه زدن به تمامیت ارضی یک کشور شامل حتی اقدامات تدرکاتی/مقدماتی به عنوان سنگین ترین جرایم در میان قوانین تمام ملل متمدن ارزیابی می شود.V
به همین شیوه، کشورها هم مکلف هستند که در جهت اخلال یا از میان بردن همبستگی ملی یا تمامیت ارضی کشورهای دیگر گام برندارند و هرگونه تلاشی در این جهت محکوم است.VI
پانویس ها:
Armosino, A. (2003). Hermeneutics and Inculturation. The Council for Research in Values and Philosophy. pg 100. ‘difference between ethnic group and nation, it would be the word State. Nation refers to some state, either existing or desired.’[]
Musgrave, T. (1997). Self-determination and national minorities. Oxford monographs in international law. Clarendon Press. ‘paragraph 6 of Resolution 1514(XV), whose effect precludes ethnic groups within non-self-governing territories from being considered as peoples.’[]
Gudeleviciute, V. (2005). Does the Principle of Self-determination Prevail over the Principle of Territorial Integrity?. International Journal of Baltic Law. Vytautas Magnus University School of Law. ‘under Resolution 2625(XXV) as under Resolution 1514 (XV), “a people” can be defined as the entire population of a territorial unit. Thus, both resolutions preclude ethnic groups within non-self-governing territories from being considered as “peoples”.’[]
Maʻoz, M. (2002). Middle Eastern Minorities and Diasporas. Sussex Academic Press. ‘Documents published about the San Francisco Conference in 1945 reveal that those who drafted the UN Charter, which declares “the right of all peoples to self-determination,” did not support self-determination by secession . There was an understanding that the right to self-determination conformed to the purposes of the Charter “only insofar as it implied the right of self-government of peoples and not the right of secession.”۴۴ The 1960 UN Declaration on the Granting of independence to Colonial Countries talked about “the right of self-determination of all peoples,” but regarded it as incompatible with the UN Charter to discuss “any attempt aimed at the partial or total disruption of the national unity and the territorial integrity of a country’
[]
Lauterpacht, E., Greenwood, C. (1999). International Law Reports. Cambridge University Press. ‘as a formal source of international law pursuant to Article 38 (c) of the Statute of the International Court of Justice. Secession is deemed to be a most serious crime by the national legislations of civilized nations. More particularly, an inside assault on the territorial integrity of a country or an attempted assault, including preparatory actions, are categorized as one of the gravest of crimes in virtually all the criminal codes of civilized nations.’[]
Sarnoff, I. (1997). International Instruments of the United Nations. United Nations Publications. ‘refrain from any attempt aimed at the partial or total disruption of the national unity and territorial integrity of any other State or country.’ []


ملیت, ملت, قوم, قومیت, اقوام, اصطلاحات جعلی, واژگان سیاسی, بی بی سی فارسی, رادیو زمانه, روز آنلاین, دویچه وله فارسی, حق تعیین سرنوشت, 

پاسخ به مطلب دروغ آمیز انسان باستانی زاگرس‌ نشین و افسانه نژاد آریایی

پاسخ به مطلب دروغ آمیز انسان باستانی زاگرس‌ نشین و افسانه نژاد آریایی


چرچیل می گفت تا حقیقت فرصت کند تنبانش را بالا بکشد دروغ نیمی از جهان را در نوردیده
نژاد آریایی و ایران ستیزی
این کاری است که تجزیه طلبان و حامیان استعماری آنها انجام میدهند چون به رسانه دسترسی دارند دروغ می گویند بعد که تکذیب بشود هم اصلا مهم نیست چون کسی خبردار نمی شود ...چندی پیش تلویزیون بی بی سی فارسی و بخش وبسایت آن، بر پایه تحقیقات یک متخصص ژنتیک به نام دکتر اشرفیان بناب، چنین ادعا کردند که: «اکثر ایرانیان بر خلاف آنچه تصور می شود، نژاد آریایی ندارند بلکه به نژادی تعلق دارند که حدود ده هزار سال پیش ساکن ایران بوده‌اند.»
آقای بناب هم پاسخی به بی بی سی فرستاد و این ادعای نادرست را که به او نسبت داده شده بود، رد کرد(لینک تکذیب نامه دکتر بناب در وبسایت بی بی سی فارسی):
http://www.bbc.com/persian/science/2012/05/120515_l10_ashrafian_clarification.shtml
اینجانب در مصاحبه خود با گزارشگر محترم بی بی سی فارسی به هیچ عنوان ادعا و عنوان نکرده ام که “اکثر ایرانیان نژاد آریائی ندارند” و این جمله که به اشتباه به عنوان تیتر گزارش انتخاب شده، کاملا با آنچه اینجانب مطرح کرده و باور دارم متفاوت است.
در پایان هم اینطور نتیجه می گیرد:
در پایان و بطور خلاصه اعتقاد بنده اینست که عموم ما ایرانیان از اعقاب آریائیهائی هستیم که از بیش از ده هزار سال قبل در این سرزمین می زیسته اند و بزرگترین تمدنهای انسانی را پایه گذاری کرده اند و تئوری مهاجرت اقوامی از اروپای شرقی به ایران (که به غلط و حتی عمدا توسط عده ای از دانشمندان اروپائی نام آریائی بر آنها نهاده شده) و جایگزینی اقوام بومی توسط آنان یک فرضیه غلط و نژاد پرستانه وارداتی است.
اما پس از پخش مصاحبه بی بی سی و حتی تکذیب نامه اخیر، عده ای تلاش کردند که از این وضعیت مبهم سو استفاده کنند و بار دیگر بحثهایی را همچون نژاد آریایی و جعلی بودن انتساب مردم ایران به آریاییان را پیش بکشند.
مانند این نوشته که هفته پیش از رادیو زمانه منتشر شد نویسنده یک شخص به نام شاهد علوی است که در وبلاگ خودش قسم خورده هویت ملی ایران را نابود کند https://www.radiozamaneh.com/289623
آریایی بودن یا نبودن ایرانیان چه اهمیتی دارد
پیش از آنکه بخواهم وارد مبحث آریاییان شوم لازم است به طور خلاصه بنویسم که آریایی بودن یا نبودن ایرانیان چه اهمیتی دارد و اینکه آیا تکیه بر هویت آریایی ایرانیان لزوما دلایل نژاد پرستانه دارد یا خیر؟
گروهی از هم میهنان ما اساسا با طرح موضوعات قومی و تباری مخالف اند و چنین استدلال می کنند که آریایی بودن یا نبودن یک ملت چیزی به ارزشهای آن اضافه نمی کند که اساسا لزومی به دنبال کردن چنین بحثهایی باشد. گروهی از قومگرایان هم چنین رویه ای دارند و با چنین استدلالاتی به دنبال سرپوش گذاشتن بر روی مسایلی هستند که تمایلی به طرح آنها ندارند.
در پاسخ به این گروهها باید گفت که تبار یک ملت نه به تنهایی می تواند معیار ارزشی باشد نه مبنای تفاخر و برتری بشود. اما همانطور که در زندگی فردی، خانواده بخشی از هویت انسانی ما است که به خودی خود مبنای برتری نیست اما تعلق به آن بخش مهمی از هویت فردی و اجتماعی ما را شکل می دهد، تبار و میراث تاریخی یک ملت هم هویت تاریخی آن را می سازند و تازش به این هویت ملی می تواند دستاوردهای سیاسی و اقتصادی داشته باشد و دقیقا به همین علت است که در چند سال اخیر تهاجم بی سابقه ای – از توهین به مفاخر و مشاهیری همچو فردوسی و کورش هخامنشی گرفته تا جعل مفاهیمی چون تبار و نژاد و تعاریف قومی – به ارکان هویت ملی ایرانیان آغاز شده و به همان دلایل سیاسی هم دنبال می شود.
نژاد آریایی و قوم آریایی
تفاوت زیادی در دو اصطلاح «نژاد آریایی» و «قوم آریایی» وجود دارد. همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، اصطلاح «نژاد» را در تحقیقات ژنتیکی برای گروههای انسانی بکار نمی برند:
‘Race’ and researc
Modern human genetic variation does not structure into phylogenetic subspecies (geographical ‘races’), nor do the taxa from the most common racial classifications of classical anthropology qualify as ‘races’
در واقع اختلافات ژنتیکی انسان مدرن هنوز به تشکیل زیرشاخه های نژادی منتج نمی شود و در حال حاضر (دستکم درتحقیقات علمی) تنها یک نژاد وجود دارد و آن هم نژاد انسانی است. یه همین علت هم استفاده از عنوان نژاد برای آریاییان (که در گذشته رایج بوده)، مانند دیگر گونه های انسانی نمی تواند صحیح باشد و وقتی یک خبرگزاری در عنوان مطلب خود می نویسد که بر طبق تحقیقات علمی «اکثر ایرانیان آریایی نژاد نیستند و از نژاد دیگری هستند.» در اعتبار اصل نوشته باید تردید داشت. البته این موضوع تنها منحصر به بی بی سی نیست مثلا دو هفته پیش یک روزنامه اسراییلی هم ادعا کرد: «تحقیقات ژنتیکی نشان می دهد که تمامی یهودیان از یک نژاد هستند»!
تا اینجا دانستیم که چیزی به عنوان نژاد آریایی همچو نژاد سیاه ونژاد سفید یا نژاد سامی یا (به قول هاآرتز) نژاد یهودی وجود ندارد؛ اما قومی به نام آریایی در طول تاریخ وجود داشته که این قوم اجداد ایرانیان امروزی هستند. از اینرو هرگونه جابه جا کردن مفاهیمی چون «نژاد آریایی» با «تبار آریایی» یا «آریایی» و یکسان نشان دادن آنها اگر از سر ناآگاهی نباشد، صرفا برای به اشتباه انداختن مخاطب است.
مثلا شخصی به نام رضا مرادی غیاث آبادی که یک دکتر قلابی است و اکثر مطالبش را تجزیه طلبان در وبسایتهایشان منتشر می کند، در وبلاگش چنین می نویسد:
این در حالی است که اصولاً اصطلاح نژاد آریایی و آریایی بودن ایرانیان و هندیان از ساخته‌های استعماری در سده نوزدهم میلادی بوده است. در این باره باز هم خواهم نوشت:
عنوان «نژاد آریایی» و عبارت «آریایی بودن ایرانیان» دو مفهوم کاملا متفاوت هستد و جا به جا کردن مفاهیمی که در ظاهر به یکدیگر شبیه هستند و ماهیتی جداگانه دارند، نوعی مغلطه است که ظاهرا غیاث آبادی و دوستانش به آن علاقه دارند.
اینکه «آریاییان» اجداد ایرانیان امروزی هستند و این عنوان برای مردم ایران مفهوم قومی دارد، موضوعی پذیرفته شده است و در زیر تعداد بیشتری از منابعی که به آریایی بودن ایرانیان اشاره کرده اند را جمع آوری می کنم تا در آینده هم قابل ارجاع باشد:
نقل قولی از پروفسور جیراردو جی نولی از دانشگاه رم، بخش شرقشناسی:
Emile Benveniste is thus quite right to assert that, unlike the various terms connected with the Aryan arya- in Old Indian, the Old Iranian arya- is documented solely as an ethnic name
بر خلاف مفاهیم متعددی که آرین یا آریا در میان هندیان باستان داشت، آریا در میان ایرانیان باستان صرفا به مفهوم قومی ثبت شده است.
پیوند کتاب در انتهای نوشتار
جراردو جی نلی در دانشنامه ایرانیکا:
We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples,” airyō.šayanəm“land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (q.v.; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya(Benveniste, 1969, I, pp. 369 f.; Szemerényi; Kellens).
به لطف کتیبه مشابهی ما همچنین می دانیم که اهورا مزدا در سطرهای نسخه ایلامی و نسخه پارسی باستان خدای ایرانیان محسوب می شده که زبانشان ایرانی یا آریا نامیده شده و بار دیگر اوستا واضحا «آریا» را به مفهوم قومی/اتنیکی بکار برده[…]هیچ تردیدی نمی تواند وجود داشته باشد که لغت «ایران» یا «آریا» مفهوم قومی دارد.
پروفسور رادیگر اشمیت در مقاله آریا، دانشنامه ایرانیکا:
The name “Aryan” (OInd. āˊrya-, Ir. *arya– [with short a-], in Old Pers. ariya-, Av. airiia-, etc.) is the self designation of the peoples of Ancient India and Ancient Iran who spoke Aryan languages
آریایی (هندی باستان āˊrya ،ایرانی : arya با آ کوتاه، در زبان پارسی باستان آریا) عنوان مردم هند باستان و ایران باستان است که به زبانهای آریایی تکلم می کردند.
پروفسور هارولد بیلی در مقاله «مفهوم قومی آریا» در ایرانیکا:
ARYA, an ethnic epithet in the Achaemenid inscriptions and in the Zoroastrian Avestan tradition. It is used in the Avesta of members of an ethnic group and contrasts with other named groups[…]in the past, the Medes had been called Arioi. The Greek use of Areia (Latin Aria) for Old Pers. Haraiva, Balōčī Harē(v), Arm. H(a)reu, was likely to cause confusion.
The same ethnic concept was held in the later centuries.
آریا صفتی قومی است که در کتیبه های هخامنشی و زرتشتی بکار رفته. در اوستا این عنوان به مفهوم یک گروه قومی در مقابل گروههای قومی دیگر بکار رفته . […]در گذشته مادها آریویی شناخته می شدند و یونانیان آراییا (لاتینی آریا) را برای پارسیان باستان بکار می بردند. مفهوم قومی مشابهی هم در سده های بعد رایج شد.
جراردو جی نلی در مدخل «ار – ار مزدسن» در دانشنامه ایرانیکا:
ĒR, ĒR MAZDĒSN (Inscr. Mid. Pers. ēr [ʾyly], plur. ērān [ʾylʾn, ʾyrʾn]), an ethnonym, like Old Persian ariya- and Avestan airya-, meaning “Aryan” or “Iranian.”
ار، ار مزدسن (در جمع اران) یک نام قومی است که مانند آریا در زبان پارسی قدیم و ایریا در اوستایی به معنای آریایی و ایرانی است.
منابع:
نقل قولی از پروفسور جیراردو جی نولی :
https://books.google.bg/books?id=ZDZtAAAAMAAJ&q=%22unlike+the+various+terms+connected+with+the+Aryan+arya-+in+Old+Indian,+the+Old+Iranian+arya-+is+documented+solely+as+an+ethnic%22&dq=%22unlike+the+various+terms+connected+with+the+Aryan+arya-+in+Old+Indian,+the+Old+Iranian+arya-+is+documented+solely+as+an+ethnic%22&hl=en&ei=uxTCTpGzCYiYiALQxIWPDA&sa=X&oi=book_result&ct=result&redir_esc=y
جراردو جی نلی در دانشنامه ایرانیکا:
http://www.iranicaonline.org/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period
پروفسور رادیگر اشمیت در مقاله آریا، دانشنامه ایرانیکا:
http://www.iranicaonline.org/articles/aryans
پروفسور هارولد بیلی در مقاله «مفهوم قومی آریا» در ایرانیکا:
http://www.iranicaonline.org/articles/arya-an-ethnic-epithet
جراردو جی نلی در مدخل «ار – ار مزدسن» در دانشنامه ایرانیکا:
http://www.iranicaonline.org/articles/er-er-mazdesn

حکومت و بازنمایی تصویر قومی نادرست BBC از خوزستان



این طرح موضوع تغییر نام شهرهای خوزستان ، مصداق محض قرار دادن قومیتها مقابل یک دیگر است.
انتخاب نامهای عربی برای برخی از شهرها نمی تونه عمل خردمندانه ای باشه چرا که بیشتر جمعیت خوزستان را فارسی زبانها تشکیل میدهند( در عکس پست بنگرید) و نکته بعد اینکه این نامها بیشتر از سوی پانعربیسم استفاده شده و در اصل نام تاریخی و اصیل این شهرها بحساب نمیاد و از این نامها کُهن تر نیز وجود دارد ، مثلا برای خرمشهر، خاراکس و برای اهواز هرمزاردشیر و یا اُکسین.
متاسفانه برخی از عربهای خوزستان با توجه به اینکه زبان را مهمترین المان هویتی می دانند همیشه گریز از مرکز و ایرانیت داشتند و تاریخ خوزستان را تاریخ عربی میدانستند و عدم آگاهی از تاریخ باستان اعم از هخامنشی و اشکانی و ساسانی و یا چشم پوشی تعمُدی از این تاریخ اونها را در اشتباه خود رها کرده و تغییر نام شهرها این باورهای غلط تاریخی را در آنها پرورش میدهد و متعاقبا نتایج سو دیگری بدنبال دارد از جمله محدود کردن تاریخ خوزستان به مهاجرت اعراب از دوران صفوی تا پهلوی. ( از سده نهم ه.ق به این طرف )
در کل هیچ هدف خردمندانه ای پشت این پیشنهاد ابلهانه از سوی اون نماینده ابله خوزستانی ( ناصری نژاد ) نبوده و صد البته برای عموم مردم خوزستان نیز قابل پذیرش نخواهد بود.
به عکس زیر نگاه کنید.آمار مربوط به «تقسیمات کشوری» و پورتال وزارت کشور که بازبینی‌شده در ۴ تیر ۱۳۹۰ میباشد.
غلامرضا شریعتی استاندار جدید خوزستان در نخستین اظهارنظر رسمی خود گفته است: «برادران عرب و غیرعرب در استان با وفاق و همدلی مرا کمک خواهند کرد».

اظهارنظر مشکوک این مقام ارشد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، موجب شگفتی و نارضایتی ناظران سیاسی شده است.
ناظران بی‌طرف از خود می‌پرسند این چهرهٔ کمترشناخته شده که در هفتهٔ اخیر بعنوان استاندار یکی از مهم‌ترین و پرجمعیت‌ترین استانهای کشور منصوب شده است، چرا شهروندان این استان را به دو پاره تقسیم می‌کند؟
آیا این اظهارنظر عجیب یک استاندار که ۲۵ درصد از مردم استانش را (که به زبان عربی سخن می‌گویند) در برابر ۷۵ درصد اکثریت بومی قرار می‌دهد، یک اشتباه لفظی ناشی از کم تجربگی این مدیر سیاسی است یا نمایانگر ماموریت سیاسی محرمانهٔ نماینده جدید پرزیدنت حسن روحانی در استان خوزستان برای تنش آفرینی در این استان زرخیر و استراتژیک است؟!
گفتنی است مردم عرب زبان در نواحی جنوبغربی استان خوزستان حداکثر ۲۵ درصد از جمعیت استان را تشکیل می‌دهند و در طول زندگی مسالمت آمیزی را با اکثریت مردم بومی استان خوزستان (که حدود ۶۰ درصد آن‌ها لرزبان هستند) سپری می‌کنند و از اینگونه خط کشی‌ها و مرزبندی‌های ساختهٔ دست استعمار انگلیس و بنگاه سخن پراکنی BBC و الگوهای تفرقه افکنانهٔ بعثی-انگلیسی عرب/عجم استقبال نمی‌کنند.

داستان سخنان نسنجیدهٔ غلامرضا شریعتی شبیه این است که دبیرکل سازمان ملل در نخستین موضع گیری خود که بیانگر سیاست‌های راهبردی وی است، بیاید و بگوید «اروپایی و غیراروپایی به من کمک کنند». حال آنکه پهنهٔ مسئولیت دبیرکل سازمان ملل از پنج قاره تشکیل شده و اروپا نهایتا یک چهارم از جمعیت مورد نظر را شامل می‌شود و اینگونه سخنان صرف نظر از سرشت نژادپرستانهٔ خود، ماهیتی ضد دموکراتیک دارند و خط کشی و مرزبندی بین جوامع انسانی را رسمیت می‌بخشد و تعمیق می‌کند.
شوربختانه‌گاه دلسوزان میهن احساس می‌کنند که دولت حسن روحانی با هدف جلب نظر رژیم عربستان و بحرین و نیز با سودای تنش زدایی با انگلیس و استرالیا و دول اروپایی مدعی حقوق بشر، در عملکرد ملی خود در خوزستان از آن سوی بام افتاده و سعی در بازنمایی متفاوت و غیر واقعی از ترکیب متنوع قومی خوزستان دارد و نمونهٔ آن را در مرزبندی خطرناک استاندار جدید خوزستان (عرب و عجم) مشاهده می‌کنیم؛ دعوای کهنهٔ بعثی-انگلیسی که دلسوزان ایران را نگران کرده است.
بی‌شک میهن دوستان آزاده، با چشمی ترسان و لرزان و با دقت فراوان، رفتار و گفتار استاندار جدید خوزستان را دنبال می‌کنند و از او می‌خواهند به دام دوگانه‌های برساختهٔ ماشین تبلیغاتی بعثی-انگلیسی نظیر دوقطبی جعلی و تفرقه افکنانهٔ عرب-عجم نیافتد و تصویرهای مطلوب BBC را در خطابه رسمی خود بازتولید نکند.

«خرمشهر»، با رشادت و خون ایرانی، جاودانه بر تارک تاریخ نشسته است.خرمشهر تنها یک نام رسمی و اداری بر پایه تقسیمات کشوری نیست؛ بلکه یک نماد است، نماد یک شکست و یک پیروزی. نیروهای بعثی با ایدئولوژی الحاق گرا، مرزها را شکستند و پا بر روی موجودیت ایران گذاشتند؛ در نظام فکری آنها و در حوزه جنگ نمادها، تغییر نام خرمشهر به محمره، چیزی بیشتر از تصرف خاک دشمن و توسعه ارضی و گامی در راستای پان‌عربیسم و به معنای چیره شدن بر «ایران» به‌عنوان یک هویت، یک کشور و یک ملت بود. آنها نام رسمی این شهر را نه بر پایه ضرورت‌های نظام اداری خود یا به مثابه جنگ روانی بلکه مبتنی بر فهم ایدئولوژیکشان از تاریخ منطقه، به محمره برگرداندند. در نظام فکری آنها «محمره» به‌عنوان یک مدلول، نه یک نام یا جغرافیای صرف بلکه یک نماد بود، نماد حقانیت توسعه طلبی آنها و اثبات متجاوز بودن ایران به خاک جهان عرب! فارغ از اینکه چنین جهانی به‌عنوان یک جغرافیای تاریخی واقعیت داشته باشد یا نه.

دلیران ایرانی با رشادت و نثار جان و تن خود، خرمشهر را آزاد کرده و خرمشهر را بجای محمره نشاندند! آن آمدن و رفتن هر دو معنایی فراتر از تقسیمات کشوری و نام‌گذاری شهری داشت.، از آن پس دیگر خرمشهر یک نام اداری و رسمی که توسط فلان قانون یا روند یا مصوبه روی یک محدوده شهری گذاشته شود نیست بلکه نامی است که توسط خون‌ها نوشته شد، تنها و جان‌ها فدا شدند تا این نام بجای محمره بنشیند. این نام را نه مصوبه هیئت دولت در فلان تاریخ به فلان دلایل بلکه خون شهیدان و تن جانبازان و شجاعت والاتباران دلیر به این محدوده بخشید. هزاران ایرانی جنگیدند تا پیروز شوند و کشور خود را پاسدارند؛ این نام نماد پیروزی «ایران» و شکست «بعثی» است، نمادها چیزی بیشتر از معنای مستقیم و متصل به خود هستند، شکست حصر خرمشهر، شکست هیمنه صدام و حزب بعث است؛ مسئله این نیست که اکنون حزب بعث هست یا نیست و اگر هست که هست، چه مقدار توان و قدرت دارد، بلکه بحث این است که حزب بعث ادعاهای خود را بر شانه‌های پان‌عربیسم استوار کرده بود، خود را کارگزار آن ایده به مثابه یک آرمان نژادی می‌پنداشت؛ این نام نماد شکست حزب بعث، ناسیونالیسم عرب و پان‌عربیسم است و پان‌عربیسم هنوز بی وجه و موضوع بودن خود را اعلام نکرده است.
نام خرمشهر را نه دیگر می‌شود در قلمرو واژه شناسی ارزیابی کرد و نه صرفا تاریخ کهن، بلکه مانند آیینه یک چیز را به ما نشان می‌دهد و آن آغاز مقاومت ملی و شروع تاریخ شکست یک ایده ضد ایرانی است. هر نوع تحرکی در راستای تغییر نام‌های منطقه خوزستان، به‌ویژه تغییر نام خرمشهر، نه تنها تلاش برای پاک کردن خاطره «پیروزی» ایران و «شکست» پان‌عربیسم، بلکه کوششی برای قرار دادن این منطقه و اهالی آن در درون یک استراتژی ضد ایرانی است که در بیرون مرزها ترسیم شده.
اینکه آیت‌الله حیدری یا کسانی مانند او در خوزستان بخواهند با کلمات تند و تهدید و ارعاب؛ و روانه کردن هزاران انگ و تهمت، افراد آگاه و بیدار را در راستای اهداف ناموجه خود، خاموش و وادار به سکوت کنند، ماهیت و سرشت موضوع را تغییر نمی‌دهد. این تلاش‌ها یک تلاش ضد تاریخ ایران و امنیت کشور است.. کشور ایران یک کشور است، دفاع کشور از خود حق است و این دفاع عین حق، این نام‌ها بخشی از دفاع از خودِ کشور در برابر تهدیدهاست. این نام‌ها بخشی از امنیت ماست، هر کس که بخواهد به بهانه امنیت، این نام‌ها را با توجیهات سطحی و البته غرض آلود تغییر دهد یا خائن است یا مزدور و یا نادان. اینکه عده‌ای با سوءاستفاده از قدرت و با تکیه بر برخی ابزارهای امنیتی و تنبیهی بخواهند، با خط و نشان کشیدن و نشان دادن داغ و درفش، اهداف خود را پیش ببرند و بپندارند با الصاق انگ خواهند توانست مدیریت افکار و زبان‌ها و قلم‌ها را به‌دست بگیرند، آب در هاون می‌کوبد.
مساله برای ما جدی‌تر از این حرف‌هاست، ناسیونالیسم ایران،مسائل را در تراز واقعی خود برای ملت تشریح و خطوط مبارزه برای حفظ امنیت و مصالح عالیه کشور را با دقت و حساسیت ترسیم خواهد کرد.
پاینده ایران
حجت کلاشی

ارتباط خمینی با ایالات متحده آمریکا




تیتر وبسایت بنگاه خبرپراکنی بریتانیا به بان فارسی :
بی‌بی‌سی به اسنادی دست یافته که از تماس‌های سِری آیت‌الله ‫#‏خمینی‬، با دولت‌های کندی و کارتر حکایت دارد. 
 
 اما تیتر درست این است بی بی سی اسنادی که قبلا در ارشیو دولت فخیمه خاک میخورد را  به مقتضای زمان در سالرزو مرگ خمینی جهت نیل به اهداف خود منتشر کرد
روح الله خمینی همان کسی‌ که نوروز ۱۳۴۱ را عزای ملی اعلام و محمد رضا پهلوی را به دلیل تلاش برای برپایی «تساوی حقوق زن و مرد»، متهم به نوکری آمریکا کرده بود، در همان زمان بی سر و صدا به دولت جان اف کندی پیام می‌دهد تا «حملات لفظی‌اش سوء تعبیر نشود زیرا او از منافع آمریکا در ایران حمایت می‌کند!»
روح الله خمینی در یک سخنرانی‌ جهت شوراندن مذهبی‌‌ها گفته بود "ما را فروختند. استقلال ما را فروختند."مخاطبان گریه می‌کردند و لحن خطیب تندتر می‌شد: "آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر. رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما."
روح الله خمینی شاه را دست نشانده آمریکا می‌دانست "انقلاب سفید" شاه را می کوبید؛ برنامه اصلاحات اقتصادی - اجتماعی بحث برانگیزی که به زن ایرانی حق رأی داد و زمین‌های بسیاری از فئودال‌ها و آخوند ها را بین رعیت‌ها تقسیم کرد!
سازمان سیا گزارش مربوط به پیغام خمینی به جان اف کندی را سال ۲۰۰۵ از حالت طبقه‌بندی بیرون ‌آورد ولی چند قسمت حساس از جمله پاراگراف مربوط به پیام آیت‌الله خمینی را بخاطر نرنجاندن «اسلام عزیز» از سوی «استکبار جهانی» سانسور کرد.


این گزارشها که بیان واضحات هست تقریبا. درد اصلی ، ابلهانی هستند که به اینها تئوری توطئه میگویند چون سندشان به دست این ابلهان داده نشده تا بخوانند.این ابلهان نمیدادند سند ها به موقع بیرون داده میشود.
ما که میدانستیم قطب زاده را پایوران کاخ سفید در دولت کارتر وزیر حکومت آینده ایران معرفی کرده بودند.ما که نوشتیم ثابتی به شاه نامه زده که با آمدن کارتر ، دوران کندی در حال تکرار شدن هست مراقب باشید.گفته شده بود که کندی در مرحله قصد کودتا بر علیه شاه را داشته و حتی اسامی این ماموران موجود هست.این ید بیضای بی بی سی فارسی امروز برای بازیهای خودشان هست.اسناد تازه درز داده شده ، در برابر همه حقیقت موجود هیچ چیزی نیست.اینکه خمینی تنها و تنها یک مهره بود نیازی به سند ندارد ولی حماقت ابلهانی که که سالها از پیش از انقلاب گوشزد کردن این حقایق را توسط انها که قدرت فهم و تحلیل بیشتری از وقایع دارند توهم توطئه مینامیدند درد اصلیست.ایران را توطئه های کندی و کارتر و بریتانیا از پای در نیاورد ایران را حماقت ، ایرانستان کرد....حماقت بدون مرز...
حالا منتظر اسناد بیشتر بمانید چون حماقت جمعی از این ملت بی حد و مرز هست ولی بدانید قرار نیست هیچ سندی برای دانستن ما ملت بیرون بیاید بلکه هر سندی شروع بازی دیگریست....یکبار که شده آنسوی اسناد فاش نشده را ببینید...این توهم توطئه نیست همه واقعیت و حقیقت ایرانستان شدن ایران هست...
البته این ادعای روشنفکری ابلهانه که توهم توطئه نام دارد هم یک بازی بود ما متاسفانه فقط استعمار نشدیم استحمار هم شدیم!!!



پرونده خمينىسم را بستند !?
حكم روز است ؛ نوستالژى خمينى بى نوستالژى ...

سند بعدى از كيف انگليسي رونمايى ماهيت انقلاب قلابى و بهار ايرانى ساخت كارتر !!
مگر منتظرى نگفت ؛اگر كارتر نبود ؛ انقلاب پيروز نميشد !!!
حالا هم اگر روحانى نبود ؛ تيم اقا از يزدى فكلى تا هاشمى مصلحتىً جارو نميشدند !!
شهرك لندن جنازه سياسى و انقلابى خمينى را هم در كنار استالين و مائو در فريزر تاريخ
جا داد !! 

.

.
تا تاریخ گذشته خود را ندانیم نمیتوانیم آینده ای موفق و باشکوه برای وطن و ملتمان بسازیم و مجبور به تکرار تاریخ خواهیم شد.