دو سال پس از جنگ جهاني دوم – پسر خزعل بنام " شيخ جاسب " در خوزستان
دست به شورش زد . يك سال بعد ( 1323 ) پسر ديگر شيخ خزعل بنام " شيخ
عبدالله" شورش ديگري را تدارك ديد اما روساي قبايل عرب كه از سابقه خاندان
خزعل و وابستگي و سرسپردگي آنها به انگليسيها آگاه بودند از همراهي با آن دو نفر
سر باز زدند . دولت انگليس بمنظور ايجاد تحريكات در منطقه نيروهاي خود را در بصره
پياده كرد و با اعمال زور و دسيسه و صرف پول به اقدامات زير دست زد :
1-تشكيل حزب « استقلال عراق » و انتشار بيانيهاي مبني بر بازگشت خوزستان به عراق…!!
2-ارسال يادداشتي از سوي روساي قبايل عرب خوزستان به جامة عرب و درخواست رسيدگي به تقاضاي آنها در مورد موقعيت عربستان ( خوزستان )
3-تشكيل انجمن دفاع از عربستان ( خوزستان )
4-تشكيل حزب سعادت به طرفداري از نيات شيخ خزعل
بايد توجه داشت كانون اين تحريكات در عراق بود و بوسيله سرويسهاي جاسوسي انگلستان هدايت و رهبري ميشد . گرچه اين قبيل اقدامات شناخته شده از سوي قوامالسلطنه نخست وزير با اعتراض كتبي مواجه شد ولي انگليسيها كه دست شوروي را در آذربايجان باز گذاشته بودند ، ميخواستند آرزوي ديرين خود را جامعه عمل بپوشانند . اما ورود آمريكا درصحنه حوادث ايران و مقاومت محمدرضاشاه پادشاه جوان ايران در جريان آذربايجان و راندن " پيشهوري" و " فرقه دمكرات " بوسيله ارتش و مردم غيرتمند و نيز شكست دمكراتها در كردستان براي انگليسها درس عبرتي بود بويژه كه آنها نتوانستند اقوام و طوايف عرب را در خوزستان براي يك حركت بزرگ نظير تجزيه خوزستان آماده كنند . بدنامي انگليسيها بحدي بود كه هر كس به آنان نزديك ميشد متهم به خيانت ميگرديد و بهر روي برادران عرب ما استقلال و تماميت ارضي كشور را به بازيهاي سياسي و حزبسازيهاي عناصر ضدملي و ادعاهاي روشنفكران قلم بدست نفروختند و دشمن را براي چهارمين بار مأيوس كردند .
سال 1329 شمسي در پي يك قيام همگانی نفت ايران ملي شد و از شركت نفت انگليس خلع يد گرديد . نهضت ملي شدن نفت واكنشقرنها مداخله سياسي و نظامي دولت بريتانيا عليه منافع و مصالح ايران بود ، قراردادهاي 1907 – 1915 – 1919 ميلادی ( 1285و 1293 و1297 خورشيدی ) و نقش انگليس در قراردادهاي گلستان و تركمنچاي ، جدايي افغانستان ( عهدنامه پاريس ) و جدايي بخشهايي از بلوچستان و بسياري ديگر از تجاوزات انگليسيها ، ملت ايران را بشدت عليه ديپلماسي انگليس برانگيخته بود و بدين روي در جريان نهضت ملي شدن نفت يكپارچگي و وحدت نظر ميان شاه و دولت و مجلس و مردم بينظير و افتخارآميز بود .
با ملي شدن صنعت نفت دولت انگلستان طبق روال هميشگي خود بارديگر تجزيه خوزستان را هدف قرار داد . منتهي اين بار با پروژهاي آماده و طرح نظامي شبيه طرح مارشال مونتگمري در جنگ العلمين كه با بهرهجويي از حمله توپخانهاي به اهداف خود دست يافته بود. اين طرح به دولت عراق تفهيم شد و مقرر گرديد كه عراق به ايران حمله كند و انگلستان به حمايت از آن كشور وارد ماجرا شود …!
براي اجراي طرح حمله عراق به ايران … مقدمات امر تدارك ديده شد و آن تشكيل دولت مستقل عربي جديد در منطقه خليج فارس بود . براساس اين طرح كشورهاي كويت ، بحرين ، عمان و قطر كه تحت نفوذ انگليس قرار داشتند ميبايست اتحاديهاي تشكيل دهند و با تحريك اقوام عرب زبان ايراني در خوزستان به مطامع انگلستان ياري رسانند !!
در پي اين توطئه ، نا آراميهايي در ايلات و عشاير بختياري ،قشقايي و اعراب جنوب ايران عليه دولت مركزي آغاز شد و اسلحه بين عشاير تقسيم گرديد . تبليغات رسانهاي كشورهاي عربي عليه ملت ايران به اوج رسيد . يك بار ديگر كشورهاي عربي نشان دادند كه بدليل وابستگي به دولت بريتانيا ، ملت ايران را در سختترين شرايط تنها ميگذارند و گاه از پشت به او خنجر ميزنند !! در بحبوبة نا آراميهاي داخلي در جنوب كشور" ناو موريس " وارد اروندرود گرديد و نيروهاي نظامي عراق و انگلستان در نواحي حبانيه ، کركوك و موصل به آرايش نظامي پرداختند و غرب و جنوب كشور بشدت مورد تهديد قرار گرفت و داستان خوزستان آزاد در برابر ملي شدن نفت قرار داده شد !!
اما با سقوط دولت مصدق كه حاضر به قبول هيچگونه راهحلي از سوي آمريكا و ديگر كشورها نبود كنسرسيوم نفتي متشكل از چند كشور بوجود آمد و با دولت سپهبد زاهدي قرارداد جديد بسته شد و انگلستان از پيگيري توطئه تجزيه خوزستان دست برداشت و همه كساني كه آلت فعل اين پروژه ننگين شده بودند سرخورده و نادم و شرمگين سر به لانههاي خود فرو بردند و از مطالبه خوزستان مستقل دست برداشتند !! و كاش به اين نتيجه رسيده بودند كه سوژه خوزستان آزاد و يا عربستان مستقل افسانهاي بيش نيست و اين اهرم فشاري است عليه مصالح و منافع ملت ايران و بس !!
در سال 1337 با يك كودتاي نظامي ، حكومت سلطنتي عراق سرنگون و سران آن قتل عام شدند . حكومت جمهوري جديد عراق از همان آغاز ، اختلاف مرزي با ايران را خوراك تبليغاتي و عوامفريبي قرار داد تا آنجا كه " محمدرضا شاه پهلوي شاهنشاه ايران " در سال 1338 در يك مصاحبه مطبوعاتي اظهار داشت :
« … سياست فعلي عراق مانند سياست حكومتهاي سابق است . ما در آنچه كه راجع به ايران است هيچ فرقي بين سياست مرحوم نوري سعيد و حكومت فعلي عراق نميبينم جز اينكه قدري بدتر هم شده است . ما در سابق راجع به شط العرب ( اروند رود ) قراردادهايي بسته بوديم كه هيچوقت از طرف دولت عراق رعايت و دنبال نشد . ما بكرات پيشنهاد كرده ايم كه در اين باره مذاكره كنيم . متأسفانه اين پيشنهادها به جايي نرسيده ولي طبيعي است يك رودخانه كه مرز بين دو كشور است در قرن بيستم نميتواند يك طرفه مورد استفاده قرا گيرد و يا منطقة اعمال حق حاكميت يك طرف باشد. چطور ممكن است ايران قبول كند از حقي كه امروز از جانب همه ملل دنيا شناخته شده است در مورد خود صرفنظر كند . ما سياست استعماري دولت عراق را در اين مورد بهيچوجه نميتوانيم بپذيريم … »
اين سخنان بر " عبدالكريم قاسم " رئيس جمهور عراق گران آمد و واكنش سختي نشان داد و مطبوعات عراق نيز نوحهخواني را از سرگرفتند تا جايي كه مرحوم " عباس آرام " وزير امور خارجه ايران در پاسخگويي به مقامات و جرايد عراق در روز 18 آذر 1338 نطقي در مجلس شوراي ملي ايراد نمود و گفت : « تذكر اين نكته را ضروري ميدانم كه دولت ايران جز خط تالوگ يعني خط القعر هيچ مدرك ديگري را براي تعيين خط مرزي شطالعرب با حقوق خود و اصول مسلم بينالمللي منطبق نميداند …»
بدين ترتيب ايران اولين بار خط تالوگ را براساس حقوق بينالملل مطرح كرد و بر اعمال آن پاي فشرد . عبدالكريم قاسم در واكنش به طرح ايران براي نخستين بار بطور آشكار در مورد خوزستان ادعاي حاكميت نمود و خرمشهر را جزيي از عراق شمرد !!
دولت جديد عراق پروندههاي كهنه حمايت از « جهبة آزاديبخش » را پيش كشيد و در سال 1338" سازمان سياسي عربستان ( خوزستان ) " تحت حمايت دولت عراق ، كنگرهاي بنام كنگره ملي عربستان برگزار كرد و مأموران امنيتي عراق و جاسوسان و فرصتطلبان در اين كنگره فريادها زدند و سخنها پراكندند و شيرينيها دريافت نمودند …!
در سال 1342 ، دولت عراق ، مسأله خوزستان را براي گرم نگهداشتن تنور تجزيهطلبي در شوراي جامعة عرب مطرح كرد ولي با مخالفت برخي كشورهاي عرب روبرو شد . از ابتدا هم مشخص بود كه طرح اين موضوع فقط براي گرم نگهداشتن بازي قدرت و مشغول ساختن عدهاي مزدبگير است و بس .
در سال 1343 كنفرانس حقوقدانان عرب كه در بغداد برگزار شد خوزستان را جزء جدايي ناپذير وطن عرب اعلام كرد .
در آبان 1344 رژيم بعثي سوريه حمايت خود را از ادعاي حقوقدانان بغداد اعلام كرد...!! كه البته با پاسخ قاطع و دندانشكن كانون وكلاي ايران مواجه شد …
در اسفند 1345 " عبدالرحمن عارف" رئيس جمهور جديد عراق به مدت سه روز از ايران ديدن كرد و در نتيجه آرامش نسبي بين دو طرف برقرار شد و جبهه آزادي بخشاهواز از حرارتش كاسته گرديد !!
در سال 1347 ، حزب بعث در عراق بقدرت رسيد و حسنالبكر با يك كودتاي نظامي رياست جمهوري را بعهده گرفت . حزب بعث اصول سياست خارجي خود را بر دو محور قرار داد .
1-مبارزة براي آزادي عرب بويژه آزادي فلسطين و خليج عربي (خليج فارس ) … !!
2-حمايت از انقلاب عراق و تبديل بغداد به مركزي براي حمايت از جنبشهاي آزادي بخش در جهان عرب … !!
دولت بعثي عراق ، با اعلام چنين سياستي شمشيرش را عليه ايران از رو بست و منطقه در يك تنش جديد قرار گرفت . عراق بدامان اتحاد جماهير شوروي لغزيد و با عقد قراردادهاي نظامي و سياسي به تجهيز ارتش خود اقدام نمود . ايران نيز متقابلاً به خريد سلاحهاي پيشرفته از آمريكا روي آورد .
خليج فارس دوران صلح مسلح را ميگذرانيد و دولت عراق كه در پي بهانه ميگشت در سال 1348 سفير ايران را به وزارت خارجه اش احضار و به او اظهار داشت :
« … دولت عراق شط العرب را جزيي از قلمرو خود ميداند و از دولت ايران تقاضا دارد به كشتيهايي كه پرچم ايران را در شط العرب برافراشتهاند دستور داده شود پرچم ايران را پايين بياوردند و اگر از نفرات نيروي دريايي كسي در كشتي باشد خارج شود والاّ دولت عراق مأمورين نيروي دريايي ايران را با توسل به زور از كشتي خارج خواهد ساخت و در آتيه اجازه نخواهد داد كشتيهايي كه مقصد آنها بنادر ايران است وارد شط العرب شوند …»
واكنش دولت ايران قاطع و سريع بود " اميرخسرو افشار" قائم مقام وزير خارجه در سيام ارديبهشت 1348 ، معاهده 1316 را در مجلس سنا ملغي اعلام نموده گفت :
« … - عهدنامه مرزي 1316 بيارزش و كانلم يكن است و دولت ايران در سراسر شط العرب هيچ اصلي جز اصل شناخته شده حقوق بينالملل اصل تالوگ يا خط منصف را قبول ندارد . »
امير خسرو افشار ادامه داد :
« … بنام دولت ايران اعلام ميدارم كه هرگونه تخطي و تجاوز به حقوق حاكميت ايران در شط العرب و هرگونه مخالفت از ورود كشتيها به مقصد بنادر ايران و هرگونه توسل به زور نسبت به نيروهاي مسلح ايران با مقاومت و عكسالعملي شديد مواجه شده و به آتش آنها پاسخ داده خواهد شد و مسئوليت اين كار و عواقب بسيار خطرناك آن كه ممكن است دامنه وسيع داشته باشد تنها متوجه دولت عراق خواهد بود … »
موضع گيري مقتدرانه تهران در برابر ژاژخاييهاي عراق ، مرزهاي دو كشور را بحال آماده باش جنگي درآورد . سپاه يكم در نواحي مرزي مستقر و نيروي دريايي ايران به ساماندهي خود پرداخت . از سال 1348 تا 1353 در مرزهاي ايران و عراق بيش از 60 مورد درگيري كوچك و بزرگ بوجود آمد . در شرايط آماده باش نظامي و درگيريهاي موضعي ،نيروي دريايي ايران كشتي بازركاني پورسينا را كه پرچم ايران بر بالاي سكان خود برافراشته بودند اسكورت كرد و هواپيماهاي جنگي ايران نيروي زميني و دريايي را پشتيباني ميكرد .
عبور كشتي ايران با پرچم ايران از اروندرود بدون هر گونه عكسالعملي از سوي نيروهاي عراقي مستقر در ساحال اروند رود انجام گرفت و اعمال چنين قدرت نمايي سران عراق را بشدت خشمگين ساخت و در نتيجه دست به اخراج ايرانيان از عراق زدند و بيش از بيست هزار نفر ايراني را از آن كشور اخراج نمودند .
جنگ با سلاحهاي سنگين در مرزهاي غربي كشور حكايت از ناكامي و عصبانيت عراقيها ميكرد .
در سال 1350 بيست و دو درگيري مرزي با استفاده از توپخانه روي داد .
در سال 1351 شصت مورد درگيري نظامي همراه با توپ و تانك و توپهاي صحرايي رخ داد .
در سال 1352 دوازده نبرد مرزي روي داد كه خونينترين آن در روز 21 بهمن 1352 اتفاق افتاد . در اين نبرد 41 ايراني كشته و 81 نفر زخمي شدند و تلفات عراقيها به بيش از 400 نفر اعلام شد .
در سال 1353 – بيش از ده درگيري نظامي روي داد كه هواپيماهاي جنگنده در آن شركت داشتند .
يعنی 104 مورد برخورد نظامی کوچک و بزرگ بين ايران و عراق روی داد .
ايران مصصم بود كه از حقوق حقه خود در آبها و خاكهاي كشور دفاع نمايد و تحريكات موجود را پاسخگو باشد ، بنابراين خريد و استفاده از سلاحهاي مدرن در دستور کارش قرار داشت .
مجله اشپيگل در مصاحبهاي که با محمدرضا شاه داشت سوال ميکند :
اشپيگل : شما بزرگترين خريدار اسلحه از آمريکا بشمار ميآييد و سالانه حدود 4 ميليارد دلار به اين امر اختصاص دادهايد .
شاه : بله ، بخصوص براي نيروي هوايي .
اشپيگل : شما 80 فروند هواپيماي F-14 و 500 فروند هليکوپتر جنگي به آمريکا سفارش دادهايد و 800 تانک چيفتن ... .
شاه : فعلاً .
اشپيگل : تا سال 1980 جنگنده شکاريهاي شما بيش از کشورهاي عضو ناتو خواهد بود البته به استثناي آمريکا – شما عليه چه کسي مجهز ميشويد .... ؟ !
شاه : در حال حاضر عراق با ده ميليون جمعيت بيش از ما هواپيما و تانگ دارد .
اشپيگل " اما نه به مدرني شما .
شاه : شايد – اما اين حقيقت به قوت خود باقي است .
محمد رضا شاه پهلوی فرزند رضا شاه همچون پدر می دانست که نيرويی عظيم برای حفظ دست آوردهای صنعتی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی دوران توسعه ايران لازم است و ورود به جنگ با همسايه غربی موجب جذب منابع مالی و انسانی کشور در اين مبارزه می شود . لذا بجای ورود به جنگ گرم ، از شيوه جنگ سرد و غير مستقيم استفاده نمود و سعی کرد که با اتکا به سياستهای بازدارندگی معمول آن دوره يعنی تجهيز ارتش و...... جلو بروز جنگی عظيم در 1800 کيلومتر مرز خاکی خود را بگيرد . برای اين منظور شاه ايران بزرگترين خط دفاعی ايران را نه در شرق ونه شمال بلکه در عمق 50 کيلومتری غرب و جنوب غرب و سپس جنوب کشور طراحی کرد و سپس ساير امکانات لجستيکی و پايگاههای پشتيبانی را براساس خط دفاعی غربی و جنوبی به اجرا درآورد زيرا که با پيوستن ايران به پيمان سنتو و همکاری گسترده با غرب و ناتو بويژه آمريکا ، خيال خودرا از حمله مستقيم روس ها راحت کرده و تنها نگراني اش عراق بود که رسما عضو هيچ بلوکی بشمار نمی آمد و می توانست به مدد شوروی و انگليس مقاصد آنها را اجرا نمايد . " محمد رضا شاه مطمئن بود که شوروی برای ورود به ايران از حزب توده کمک می گيرد ونه از ارتش سرخ .!"
علاوه بر اين وی به تبعيت از روش پدرش ضمن تقويت بنيه نظامی سعی کرد تا به لحاظ امنيتی واحاطه بر تحرکات سياسی و نظامی دشمن به شيوه های اطلاعاتی ، پاره ای از شاهراه های کشور را از تير رس دشمن قديمی خود يعنی عراق دور بدارد ، لذا هم زمان با تنشهاي موجود ، دولت ايران ناوگان تجاري را از خرمشهر به بندرعباس انتقال داد و کار عمران و توسعه بنادر خليج فارس را سرعت بخشيد و در کمترين زمان بندرعباس جايگزين بندر شاپور ، بوشهر و خرمشهر و آبادان گرديد و جزيره خارک به پايانه معتبر و ارزشمندي براي صادرات نفت ايران مبدل گشت که هر دو اينها با مرز های عراق فاصله جدی داشتند و در عوض بغداد به کانون تربيت تروريست و خرابکار عليه ايران تبديل شد . صدور اسلحه قاچاق ، تحريک قبايل عرب ، پناه دادن به فراريهايي نظير سپهبد " تيمور بختيار"، بسيج برخي از جرايد عرب عليه استقلال و حاکميت ايران ، براهاندازي راديو و تلويزيونهاي تبليغاتي خبر از توسعة توطئه ميداد . تلويزيون بغداد پشت سر مجري برنامههاي خود نقشهاي را نصب کرده بود که در آن استان خوزستان جزء خاک عراق محسوب ميشد ... !
مجله کويتي “ الطليعه ” به حمايت از عراق نوشت :
..... “ عربستان ( خوزستان ) نه تنها کليد ايران به خليج فارس و راه ايران به اقيانوس هند و آرام و کرانههاي آسيا و آفريقاست بلکه منبع اصلي ثروتهاي شاه ايران بشمار ميرود . از لحاظ استراتژيک لازم است که نبرد را به داخل امپراطوري ايران نه فقط به اهواز بلکه به تهران نيز منتقل ساخت ...... ”!!
در ادامه اين پروژه يکي از نمايندگان مجلس کويت گفت :
......“ جنبش انقلابي در عربستان ( خوزستان ) شاه ايران را تهديد ميکند .... ما ميتوانيم تمام ملت عرب را بسيج کنيم و از انقلاب خليج ( فارس ) و عربستان ( خوزستان ) و انقلاب ملي عليه رژيم ايران پشتيباني کنيم – بايد به جنبشها پول و اسلحه بدهيم تا رژيم فعلي را واژگون کند .
بديهي است که بودجه هنگفتي براي توطئه تجزيه خوزستان و سقوط رژيم ايران تدارک ديده شد و از اين خوان نعمت ، سازمانهايي نظير "جبهه آزادي بخش عربستان "و " جبهه تحرير عربستان " و " جبهه خلق براي آزادي اهواز " و " الجبهه الشعبيه التحرير الاحواز " مثل قارچ سر بيرون کشيدند و بنا به توصيه بوقهاي تبليغاتي کشورهاي عرب منطقه ، " سازمانهاي مجاهدين خلق" و" چريکهاي فدايي خلق " و "نهضت آزادي " و برخي گروههاي سياسي ديگر از اين سفره گسترده به آب و علفي دست يافتند و جنگ را به خيابانهاي تهران کشانيدند ... !
شرکتهاي نفتي که در دهه 1970 تحت فشار رژيم ايران براي بالا بردن قيمت نفت قرار داشتند ، به تحريک افکار عمومي جهان مشغول شدند و به همآوايي با دشمنان ايران پرداختند . اما هيچيک از اين ترفندها براي تجزيه خوزستان راهي به جايي نبرد و سران عراق سرخورده و درمانده و نادم از سيل دلارهايي که هزينه کرده بودند تن به تسليم دادند .
حكومت ايران بي تفاوت و ساكت نسبت به حوادث و توطئه ها نبود و از همه ابزار قدرت نظامي، سياسي، امنيتي و اطلاعاتي براي خنثي كردن ترفندهاي بيگانگان و تسليم دشمن استفاده مي كرد :
ساواك يا " سازمان امنيت و اطلاعات کشور " با نفوذ در بالاترين رده حكومت كشورهای همسايه بويژه اعراب ، اطلاعات با ارزشي را كسب نموده به مقامات دولتي گزارش مي كرد كه يكي از نمونه هاي قابل ذكر آن نفوذ شادروان " لواساني " كارشناس ساواك و ديپلمات برجسته ايراني در حكومت عراق و ساير كشورهاي عربي بود . لواساني فرزند آيت الله لواساني بدليل تسلط به زبانهاي عربي و انگليسي در نقش يك ديپلمات به سفارت ايران در عراق گمارده شد . او در بغداد پس از مدتي تقاضاي ملاقات از رئيس سازمان امنيت عراق را نمود، با اين ديدار موافقت شد و لواساني در حالي كه يك كيف سامسونت حاوي يك پاكت و يك ضبط صوت و يك بسته پول نقد را حمل مي كرد وارد اتاق رئيس سازمان امنيت عراق شد .
لواساني پس از احوال پرسي و صحبت هاي مقدماتي با صراحت و بدون پرده پوشي وارد گفتگو با ميزبان خود شد و از او طلب همكاري با دولت ايران را نمود كه در عوض ماهي يكصدهزار تومان پاداش دريافت كند و بدين منظور بسته اسكناس را از كيف خود خارج نموده روي ميز قرار داد ..... رئيس استخبارات عراق كه سخت از اين پيشنهاد يكه خورده بود دست در كشوي ميز خود كرد و اسلحه اي را خارج نمود كه بلافاصله مرحوم لواساني به او مجال نداد و پاكتي را كه قطعه عكسی از هم آغوشي رئيس سازمان امنيت عراق با خواهر عبدالكريم قاسم رئيس جمهور در آن بود جلوي وي قرار داد و گفت : " قربان عجله نفرمائيد، به اين عكس نگاه كنيد و روي پيشنهاد من فكر نماييد .... ضمنا صداي ما ضبط شده است !!
مذاكرات اين دو نفر خيلي به طول نيانجاميد فقط مي توان حدس زد كه لحظاتي ميزبان عراقي در بهت و شگفتي غرق شده بود ولي عاقبت تصميمش را در پي يك سكوت طولاني گرفت و قبول كرد كه اطلاعات لازم را به ديپلمات ايراني بدهد و هر ماه يكصدهزار تومان رشوه دريافت كند .... !!
رئيس استخبارات عراق سالها در خدمت ساواك ايران بود و اطلاعاتي كه در اختيار مقام ايراني مي گذاشت در همه زمينه هاي سياسي نظامي و امنيتي كه از آنها در درگيري هاي نوار مرزي ايران و عراق و همچنين مبارزات نفتي در اپك بهره هاي فراوان نصيب ملت ايران شد .
شادروان لواساني پس از عراق در پوشش يك بازرگان ايراني به كشورهاي عربي خليج فارس اعزام گشت و در آنجا توانست در سطوح بالاي مقامات سياسي دولتها نفوذ كرده و با شيوخ عرب ارتباطهاي بسيار نزديك برقرار سازد و روساي دولت آنان را وادار به تمكين از سياستهاي ايران نمايد .
از جمله اقدامات ديگر دولت ايران عليه توطئه هاي بيگانگان در عراق به ويژه در دوران رياست جمهوري " حسن البكر" و سپس " صدام حسين " عمليات بسيار پر ارزش افسران و فرماندهان ارتش ايران در خاك عراق ذكر گوشه هايي از آن خالي از لطف نيست :
در دوره بيست و چهارم مجلس شوراي ملي (1354 تا 1357 خورشيدی ) افتخار آشنايي و مجالست با بزرگوار مردي را پيدا كردم به نام " سرلشكر عباس جباري " . او يك انسان با شرف، يك شاعر و اديب توانا و يك فرمانده نظامي مقتدر و وطن پرستي كم نظير بود . ايشان پس از سالها خدمت در ارتش و ژاندارمري بازنشسته و از شهرستان كازرون به نمايندگي مجلس شوراي ملي برگزيده شده بود .
ديدار من و شادروان جباري تقريبا همه روزه انجام شده ، از مصاحبت ايشان بهره فراوان مي بردم به ويژه ذكر خاطرات نظامي او برايم بسيار سودمند بود . او در تمام سالهاي خدمتش در سمت فرمانده ايفاي وظيفه كرده و در تمام مراكز سوق الجيشي كشور مأموريت داشت.... او افسري پاكدامن و مورد وثوق مقامات تصميم گيرنده كشور بود .
يك روز تيمسار" اويسي " فرمانده نيروي زميني ، تيمسار جباري را احضار نموده به ايشان مي گويد : .....فردا برويد نوشهر افتخار شرفيابي داريد . تيمسار جباري سوال مي كند : براي چه منظور ؟ اويسي پاسخ مي دهد : شاهنشاه خودشان به شما خواهند فرمود . من هم شرفياب هستم .
روز بعد اين ديدار صورت گرفت . شاهنشاه ايران كنار نقشه ي ايران قرار گرفته ، وضعيت نوار مرزي ايران و عراق بويژه منطقه كردستان را تشريح نموده و در پايان مي گويند :
.....مي دانيد كه عراق بوسيله برخي از كشورها بويژه شوروي حمايت نظامي مي شود و
اين كشور در خوزستان و شط العرب (اروند رود) ادعاهايي دارد ولي فشارهايش را
در منطقه غرب ايران بيشتر متمركز كرده است . بنابراين لازم است بغير از عمليات
منظم نظامي ، اقدامات چريكي و پدافند نامنظم هم انجام بشود . براي اين كار من
شما را ( خطاب به تيمسار جباري) انتخاب كرده ام برويد طرح اجرايي را با نظر اويسي
پياده كنيد شما از اختيارات كامل برخورداريد و بودجه اي كه در اختيار شما قرار خواهد
گرفت از هرگونه حسابرسي مستثني است .
سرلشگر جباری دستور داشت حتی برای اطلاع شخصی خود شرح هزينه هايش را در جايی ثبت نکند و کليه هزينه ها را محرمانه نگه دارد . شاهنشاه اضافه مي كنند :
شما براي تربيت ، آموزش و تجهيز يك نيروي ويژه و حمله آنها به خاك عراق از
اختيارات كامل برخوردار هستيد ..... منتظر خبرهاي خوب از شما هستم .....
با اين فرمان تيمسار جباري به غرب كشور عزيمت نمود و نيرويي از ايرانيان بويژه كردهاي منطقه فراهم ديد و آنها را مسلح نموده براي اسلحه آنان جواز صادر كرد و حقوق قابل توجهي در حد ماموريت هاي جنگي برايشان مقرر داشت . طولي نكشيد كه يك نيروي ضربتي كار آزموده به وجود آمد و عمليات ايذايي اش را در حمله به پاسگاههاي عراقي و مراكز نظامي آنها آغاز كرد .... به موازات اين عمليات افسران برجسته ايراني در لباس كردهاي دلاور در سليمانيه و برخي شهرهاي شمالي عراق نفوذ كرده به تربيت و آموزش نيروهاي چريكي مي پرداختند و نيرويی بزرگ از کرد های شمال عراق و قبايل و عشاير شيعه شرق و جنوب عراق فراهم ديدند تا در حاشيه نوار مرزی ايران وحتي عمق خاک عراق با تحرکات پارتيزانی عرصه را بر نيروهای حزب بعث تنگ کنند.
از جمله افسراني كه اين ماموريت نفوذي و متهورانه با شجاعت و لياقت انجام داد سرهنگ " احسان پزشكپور" برادر جناب آقاي" محسن پزشكپور" رهبر نهضت پان ايرانيسم و نيز سرگرد " پژمان" بودند كه نه تنها در خاك دشمن حماسه ها آفريدند بلكه آنچه را كه در خاك عراق فراگرفته بودند در عمليات ظفار نيز به مرحله عمل درآوردند . تيمسار احسان پزشكپور خط دفاعي كه در ظفار عليه نيروهاي نفوذي كمونيست ايجاد كرد نام "دماوند " را بر آن گذاشت .
هدف اين قبيل عمليات آن بود كه براي جلوگيري از يك جنگ گسترده نيروهاي دشمن را در خاك خودش زمين گير كنند . تجهيز كردهاي شمال عراق که عمدتا" از نيروهای وفادار به شادروان " ملا مصطفی بارزانی " رهبر حزب دمکرات کردستان و شيعيان مقيم آن كشور و حتي آسوريها نيز در پي اين استراتژي بود كه خط دفاعي واحد از پيوند ايرانيان اين سو و آن سوي مرز عليه دشمنان ايران به وجود آيد و همين پيوند مقدس بود كه سبب شد خواب از چشمان فرماندهان نظامي حزب بعث ربوده شود و نگران سقوط بغداد باشند ، زيرا ضربات نيروهاي ويژه ايران آنچنان مهلك بود كه ديگر نام شط العرب و خوزستان براي صدام حسين حكم كابوس را پيدا كرده بود . صدام درمانده شكست خورده و مايوس از عربده كشي هاي جاه طلبانه در حالی که تقريبا " هيچ حاکميت و قدرتی در مناطق کرد نشين نداشت و با مشکل تعدد جبهه های جنگی مواجه شده بود در پي يك فريادرس يا ناجي مي گشت كه اين آدم پيدا شد و " بومدين " رئيس جمهور الجزاير سر راهش قرار گرفت .
در جريان برگزاري کنفرانسسران کشورهاي توليد کننده نفت ( اوپک ) در الجزاير به سال 1353 تلاش بومدين رئيس جمهور الجزاير براي ملاقات و مذاکره محمدرضا شاه ، شاهنشاه ايران و صدام حسين معاون حسن البکر به نتيجه رسيد و مذاکرات به صدور اعلاميه 15 اسفند 1353 ( قرارداد 1975 ميلادی ) منجر گرديد .
در اين اعلاميه آمده بود :
با رعايت اصول احترام به تماميت ارضي و تجاوز ناپذيري مرزها و عدم دخالت در امور داخلي دوطرف تصميم گرفتند :
1- مرزهاي زميني خود را براساس پروتکل قسطنطنيه ( 1913 ميلادي ) و صورت جلسه کميسيون تعيين مرز ( 1914 ) تعيين کنند .
2- مرزهاي آبي خود را براساس خط تالوگ تعيين نمايند .
3- با اين کار دو کشور امنيت و اعتماد متقابل را در امتداد مرزهاي مشترک خويش برقرار خواهند ساخت – دو طرف متعهد ميشوند که در مرزهاي خود کنترل دقيق و مؤثر به منظور قطع هرگونه رخنه و نفوذ که جنبه خرابکارانه از هرسو داشته باشد اعمال کنند .
4-دو طرف توافق کردند که مقررات فوق ، عوامل تجزيهناپذير جهت يک راه حل کلي بوده و در نتيجه بديهي است که نقض هر يک از مفاد فوق با روحيه توافق الجزيره مغاير است . دوطرف در تماس دائم با پرزيدنت بومدين خواهند ماند و پريزيدنت بومدين در صورت لزوم براي اجراي تصميمات اتخاذ شده کوشش برادرانه به عمل خواهند آورد .
پس از صدور اين اعلاميه – مذاکرات ايران و عراق آغاز و به انعقاد عهدنامه 1975 ميلادي ( 1354 شمسي ) منتهي شد .
به اين ترتيب عراق از ادعاي خود در مورد خوزستان و اروندرود دست برداشت و حاکميت ايران بر آبهاي اروندرود مسلم گرديد .
اما آتشبياران معرکه و جنگافروزان جهاني و قدرتهاي سرمايهداري وابسته به شرکتهاي نفتي که تدارک يک جنگ خونين را در خليج فارس رقم زده بودند سخت متعجب و حيران شدند بويژه دولت اسرائيل که ميخواست جبهة ديگري در خاورميانه گشوده شود تا با مشغول شدن اعراب به افسانة پان عربيسم ، بار سنگين جنگ اعراب و اسرائيل را سبکتر سازد از قرارداد الجزيره بسختي يکه خورد و بقول يکي از صاحبنظران ، صداي کفزدنهاي حاضران در نشست الجزيره کاخ اورشليم را بلرزه انداخت .... !
در همين سالها ( 1346 تا 1348 ) علاوه بر فشار غرب از طريق عراق بر ايران ، انگلستان نيز ذر زمينه جدايی بحرين تلاش های گسترده ای انجام داد که متاسفانه به جدايی اين سرزمين از ايران انجاميد و حوزه اقتدار مرزهای آبی و در يايی ايران در عمق خليج فارس کاهش يافت و زمينه اختلافات مرزی جديدی را در حد فاصل ايران و کشورهای عربی جديدالتاسيس حاشيه جنوبی خليج فارس بوجود آورد که می توان به درگيری ديپلماتيک بين ايران و امارات متحده عربی برسر جزاير سه گانه تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی اشاره کرد .
قرارداد الجزيره گرچه صلح را به مدت 3 سال در خليج فارس به ارمغان آورد ولي بومدين به گناه وساطت تنبيه شد و از قدرت فرود آمد . محمدرضا شاه نيز به گناه اينکه به عرصه جنگ گسترده پاي نگذارده بود مورد بيمهري کشورهاي سرمايهداري بويژه آمريکا و انگليس قرار گرفت و از صفحه سياست به دور دستها رانده شد تا با يك ايران هيجان زده و فروپاشيده توازن قوا در منطقه بر قرار و جاده براي يك جنگ پردامنه و طولاني فراهم گردد . هرچه بود ملت ايران براي جلوگيري از تجزيه خوزستان و حفظ تماميت ارضي خود بهاي سنگيني پرداخت ......!!
1-تشكيل حزب « استقلال عراق » و انتشار بيانيهاي مبني بر بازگشت خوزستان به عراق…!!
2-ارسال يادداشتي از سوي روساي قبايل عرب خوزستان به جامة عرب و درخواست رسيدگي به تقاضاي آنها در مورد موقعيت عربستان ( خوزستان )
3-تشكيل انجمن دفاع از عربستان ( خوزستان )
4-تشكيل حزب سعادت به طرفداري از نيات شيخ خزعل
بايد توجه داشت كانون اين تحريكات در عراق بود و بوسيله سرويسهاي جاسوسي انگلستان هدايت و رهبري ميشد . گرچه اين قبيل اقدامات شناخته شده از سوي قوامالسلطنه نخست وزير با اعتراض كتبي مواجه شد ولي انگليسيها كه دست شوروي را در آذربايجان باز گذاشته بودند ، ميخواستند آرزوي ديرين خود را جامعه عمل بپوشانند . اما ورود آمريكا درصحنه حوادث ايران و مقاومت محمدرضاشاه پادشاه جوان ايران در جريان آذربايجان و راندن " پيشهوري" و " فرقه دمكرات " بوسيله ارتش و مردم غيرتمند و نيز شكست دمكراتها در كردستان براي انگليسها درس عبرتي بود بويژه كه آنها نتوانستند اقوام و طوايف عرب را در خوزستان براي يك حركت بزرگ نظير تجزيه خوزستان آماده كنند . بدنامي انگليسيها بحدي بود كه هر كس به آنان نزديك ميشد متهم به خيانت ميگرديد و بهر روي برادران عرب ما استقلال و تماميت ارضي كشور را به بازيهاي سياسي و حزبسازيهاي عناصر ضدملي و ادعاهاي روشنفكران قلم بدست نفروختند و دشمن را براي چهارمين بار مأيوس كردند .
سال 1329 شمسي در پي يك قيام همگانی نفت ايران ملي شد و از شركت نفت انگليس خلع يد گرديد . نهضت ملي شدن نفت واكنشقرنها مداخله سياسي و نظامي دولت بريتانيا عليه منافع و مصالح ايران بود ، قراردادهاي 1907 – 1915 – 1919 ميلادی ( 1285و 1293 و1297 خورشيدی ) و نقش انگليس در قراردادهاي گلستان و تركمنچاي ، جدايي افغانستان ( عهدنامه پاريس ) و جدايي بخشهايي از بلوچستان و بسياري ديگر از تجاوزات انگليسيها ، ملت ايران را بشدت عليه ديپلماسي انگليس برانگيخته بود و بدين روي در جريان نهضت ملي شدن نفت يكپارچگي و وحدت نظر ميان شاه و دولت و مجلس و مردم بينظير و افتخارآميز بود .
با ملي شدن صنعت نفت دولت انگلستان طبق روال هميشگي خود بارديگر تجزيه خوزستان را هدف قرار داد . منتهي اين بار با پروژهاي آماده و طرح نظامي شبيه طرح مارشال مونتگمري در جنگ العلمين كه با بهرهجويي از حمله توپخانهاي به اهداف خود دست يافته بود. اين طرح به دولت عراق تفهيم شد و مقرر گرديد كه عراق به ايران حمله كند و انگلستان به حمايت از آن كشور وارد ماجرا شود …!
براي اجراي طرح حمله عراق به ايران … مقدمات امر تدارك ديده شد و آن تشكيل دولت مستقل عربي جديد در منطقه خليج فارس بود . براساس اين طرح كشورهاي كويت ، بحرين ، عمان و قطر كه تحت نفوذ انگليس قرار داشتند ميبايست اتحاديهاي تشكيل دهند و با تحريك اقوام عرب زبان ايراني در خوزستان به مطامع انگلستان ياري رسانند !!
در پي اين توطئه ، نا آراميهايي در ايلات و عشاير بختياري ،قشقايي و اعراب جنوب ايران عليه دولت مركزي آغاز شد و اسلحه بين عشاير تقسيم گرديد . تبليغات رسانهاي كشورهاي عربي عليه ملت ايران به اوج رسيد . يك بار ديگر كشورهاي عربي نشان دادند كه بدليل وابستگي به دولت بريتانيا ، ملت ايران را در سختترين شرايط تنها ميگذارند و گاه از پشت به او خنجر ميزنند !! در بحبوبة نا آراميهاي داخلي در جنوب كشور" ناو موريس " وارد اروندرود گرديد و نيروهاي نظامي عراق و انگلستان در نواحي حبانيه ، کركوك و موصل به آرايش نظامي پرداختند و غرب و جنوب كشور بشدت مورد تهديد قرار گرفت و داستان خوزستان آزاد در برابر ملي شدن نفت قرار داده شد !!
اما با سقوط دولت مصدق كه حاضر به قبول هيچگونه راهحلي از سوي آمريكا و ديگر كشورها نبود كنسرسيوم نفتي متشكل از چند كشور بوجود آمد و با دولت سپهبد زاهدي قرارداد جديد بسته شد و انگلستان از پيگيري توطئه تجزيه خوزستان دست برداشت و همه كساني كه آلت فعل اين پروژه ننگين شده بودند سرخورده و نادم و شرمگين سر به لانههاي خود فرو بردند و از مطالبه خوزستان مستقل دست برداشتند !! و كاش به اين نتيجه رسيده بودند كه سوژه خوزستان آزاد و يا عربستان مستقل افسانهاي بيش نيست و اين اهرم فشاري است عليه مصالح و منافع ملت ايران و بس !!
در سال 1337 با يك كودتاي نظامي ، حكومت سلطنتي عراق سرنگون و سران آن قتل عام شدند . حكومت جمهوري جديد عراق از همان آغاز ، اختلاف مرزي با ايران را خوراك تبليغاتي و عوامفريبي قرار داد تا آنجا كه " محمدرضا شاه پهلوي شاهنشاه ايران " در سال 1338 در يك مصاحبه مطبوعاتي اظهار داشت :
« … سياست فعلي عراق مانند سياست حكومتهاي سابق است . ما در آنچه كه راجع به ايران است هيچ فرقي بين سياست مرحوم نوري سعيد و حكومت فعلي عراق نميبينم جز اينكه قدري بدتر هم شده است . ما در سابق راجع به شط العرب ( اروند رود ) قراردادهايي بسته بوديم كه هيچوقت از طرف دولت عراق رعايت و دنبال نشد . ما بكرات پيشنهاد كرده ايم كه در اين باره مذاكره كنيم . متأسفانه اين پيشنهادها به جايي نرسيده ولي طبيعي است يك رودخانه كه مرز بين دو كشور است در قرن بيستم نميتواند يك طرفه مورد استفاده قرا گيرد و يا منطقة اعمال حق حاكميت يك طرف باشد. چطور ممكن است ايران قبول كند از حقي كه امروز از جانب همه ملل دنيا شناخته شده است در مورد خود صرفنظر كند . ما سياست استعماري دولت عراق را در اين مورد بهيچوجه نميتوانيم بپذيريم … »
اين سخنان بر " عبدالكريم قاسم " رئيس جمهور عراق گران آمد و واكنش سختي نشان داد و مطبوعات عراق نيز نوحهخواني را از سرگرفتند تا جايي كه مرحوم " عباس آرام " وزير امور خارجه ايران در پاسخگويي به مقامات و جرايد عراق در روز 18 آذر 1338 نطقي در مجلس شوراي ملي ايراد نمود و گفت : « تذكر اين نكته را ضروري ميدانم كه دولت ايران جز خط تالوگ يعني خط القعر هيچ مدرك ديگري را براي تعيين خط مرزي شطالعرب با حقوق خود و اصول مسلم بينالمللي منطبق نميداند …»
بدين ترتيب ايران اولين بار خط تالوگ را براساس حقوق بينالملل مطرح كرد و بر اعمال آن پاي فشرد . عبدالكريم قاسم در واكنش به طرح ايران براي نخستين بار بطور آشكار در مورد خوزستان ادعاي حاكميت نمود و خرمشهر را جزيي از عراق شمرد !!
دولت جديد عراق پروندههاي كهنه حمايت از « جهبة آزاديبخش » را پيش كشيد و در سال 1338" سازمان سياسي عربستان ( خوزستان ) " تحت حمايت دولت عراق ، كنگرهاي بنام كنگره ملي عربستان برگزار كرد و مأموران امنيتي عراق و جاسوسان و فرصتطلبان در اين كنگره فريادها زدند و سخنها پراكندند و شيرينيها دريافت نمودند …!
در سال 1342 ، دولت عراق ، مسأله خوزستان را براي گرم نگهداشتن تنور تجزيهطلبي در شوراي جامعة عرب مطرح كرد ولي با مخالفت برخي كشورهاي عرب روبرو شد . از ابتدا هم مشخص بود كه طرح اين موضوع فقط براي گرم نگهداشتن بازي قدرت و مشغول ساختن عدهاي مزدبگير است و بس .
در سال 1343 كنفرانس حقوقدانان عرب كه در بغداد برگزار شد خوزستان را جزء جدايي ناپذير وطن عرب اعلام كرد .
در آبان 1344 رژيم بعثي سوريه حمايت خود را از ادعاي حقوقدانان بغداد اعلام كرد...!! كه البته با پاسخ قاطع و دندانشكن كانون وكلاي ايران مواجه شد …
در اسفند 1345 " عبدالرحمن عارف" رئيس جمهور جديد عراق به مدت سه روز از ايران ديدن كرد و در نتيجه آرامش نسبي بين دو طرف برقرار شد و جبهه آزادي بخشاهواز از حرارتش كاسته گرديد !!
در سال 1347 ، حزب بعث در عراق بقدرت رسيد و حسنالبكر با يك كودتاي نظامي رياست جمهوري را بعهده گرفت . حزب بعث اصول سياست خارجي خود را بر دو محور قرار داد .
1-مبارزة براي آزادي عرب بويژه آزادي فلسطين و خليج عربي (خليج فارس ) … !!
2-حمايت از انقلاب عراق و تبديل بغداد به مركزي براي حمايت از جنبشهاي آزادي بخش در جهان عرب … !!
دولت بعثي عراق ، با اعلام چنين سياستي شمشيرش را عليه ايران از رو بست و منطقه در يك تنش جديد قرار گرفت . عراق بدامان اتحاد جماهير شوروي لغزيد و با عقد قراردادهاي نظامي و سياسي به تجهيز ارتش خود اقدام نمود . ايران نيز متقابلاً به خريد سلاحهاي پيشرفته از آمريكا روي آورد .
خليج فارس دوران صلح مسلح را ميگذرانيد و دولت عراق كه در پي بهانه ميگشت در سال 1348 سفير ايران را به وزارت خارجه اش احضار و به او اظهار داشت :
« … دولت عراق شط العرب را جزيي از قلمرو خود ميداند و از دولت ايران تقاضا دارد به كشتيهايي كه پرچم ايران را در شط العرب برافراشتهاند دستور داده شود پرچم ايران را پايين بياوردند و اگر از نفرات نيروي دريايي كسي در كشتي باشد خارج شود والاّ دولت عراق مأمورين نيروي دريايي ايران را با توسل به زور از كشتي خارج خواهد ساخت و در آتيه اجازه نخواهد داد كشتيهايي كه مقصد آنها بنادر ايران است وارد شط العرب شوند …»
واكنش دولت ايران قاطع و سريع بود " اميرخسرو افشار" قائم مقام وزير خارجه در سيام ارديبهشت 1348 ، معاهده 1316 را در مجلس سنا ملغي اعلام نموده گفت :
« … - عهدنامه مرزي 1316 بيارزش و كانلم يكن است و دولت ايران در سراسر شط العرب هيچ اصلي جز اصل شناخته شده حقوق بينالملل اصل تالوگ يا خط منصف را قبول ندارد . »
امير خسرو افشار ادامه داد :
« … بنام دولت ايران اعلام ميدارم كه هرگونه تخطي و تجاوز به حقوق حاكميت ايران در شط العرب و هرگونه مخالفت از ورود كشتيها به مقصد بنادر ايران و هرگونه توسل به زور نسبت به نيروهاي مسلح ايران با مقاومت و عكسالعملي شديد مواجه شده و به آتش آنها پاسخ داده خواهد شد و مسئوليت اين كار و عواقب بسيار خطرناك آن كه ممكن است دامنه وسيع داشته باشد تنها متوجه دولت عراق خواهد بود … »
موضع گيري مقتدرانه تهران در برابر ژاژخاييهاي عراق ، مرزهاي دو كشور را بحال آماده باش جنگي درآورد . سپاه يكم در نواحي مرزي مستقر و نيروي دريايي ايران به ساماندهي خود پرداخت . از سال 1348 تا 1353 در مرزهاي ايران و عراق بيش از 60 مورد درگيري كوچك و بزرگ بوجود آمد . در شرايط آماده باش نظامي و درگيريهاي موضعي ،نيروي دريايي ايران كشتي بازركاني پورسينا را كه پرچم ايران بر بالاي سكان خود برافراشته بودند اسكورت كرد و هواپيماهاي جنگي ايران نيروي زميني و دريايي را پشتيباني ميكرد .
عبور كشتي ايران با پرچم ايران از اروندرود بدون هر گونه عكسالعملي از سوي نيروهاي عراقي مستقر در ساحال اروند رود انجام گرفت و اعمال چنين قدرت نمايي سران عراق را بشدت خشمگين ساخت و در نتيجه دست به اخراج ايرانيان از عراق زدند و بيش از بيست هزار نفر ايراني را از آن كشور اخراج نمودند .
جنگ با سلاحهاي سنگين در مرزهاي غربي كشور حكايت از ناكامي و عصبانيت عراقيها ميكرد .
در سال 1350 بيست و دو درگيري مرزي با استفاده از توپخانه روي داد .
در سال 1351 شصت مورد درگيري نظامي همراه با توپ و تانك و توپهاي صحرايي رخ داد .
در سال 1352 دوازده نبرد مرزي روي داد كه خونينترين آن در روز 21 بهمن 1352 اتفاق افتاد . در اين نبرد 41 ايراني كشته و 81 نفر زخمي شدند و تلفات عراقيها به بيش از 400 نفر اعلام شد .
در سال 1353 – بيش از ده درگيري نظامي روي داد كه هواپيماهاي جنگنده در آن شركت داشتند .
يعنی 104 مورد برخورد نظامی کوچک و بزرگ بين ايران و عراق روی داد .
ايران مصصم بود كه از حقوق حقه خود در آبها و خاكهاي كشور دفاع نمايد و تحريكات موجود را پاسخگو باشد ، بنابراين خريد و استفاده از سلاحهاي مدرن در دستور کارش قرار داشت .
مجله اشپيگل در مصاحبهاي که با محمدرضا شاه داشت سوال ميکند :
اشپيگل : شما بزرگترين خريدار اسلحه از آمريکا بشمار ميآييد و سالانه حدود 4 ميليارد دلار به اين امر اختصاص دادهايد .
شاه : بله ، بخصوص براي نيروي هوايي .
اشپيگل : شما 80 فروند هواپيماي F-14 و 500 فروند هليکوپتر جنگي به آمريکا سفارش دادهايد و 800 تانک چيفتن ... .
شاه : فعلاً .
اشپيگل : تا سال 1980 جنگنده شکاريهاي شما بيش از کشورهاي عضو ناتو خواهد بود البته به استثناي آمريکا – شما عليه چه کسي مجهز ميشويد .... ؟ !
شاه : در حال حاضر عراق با ده ميليون جمعيت بيش از ما هواپيما و تانگ دارد .
اشپيگل " اما نه به مدرني شما .
شاه : شايد – اما اين حقيقت به قوت خود باقي است .
محمد رضا شاه پهلوی فرزند رضا شاه همچون پدر می دانست که نيرويی عظيم برای حفظ دست آوردهای صنعتی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی دوران توسعه ايران لازم است و ورود به جنگ با همسايه غربی موجب جذب منابع مالی و انسانی کشور در اين مبارزه می شود . لذا بجای ورود به جنگ گرم ، از شيوه جنگ سرد و غير مستقيم استفاده نمود و سعی کرد که با اتکا به سياستهای بازدارندگی معمول آن دوره يعنی تجهيز ارتش و...... جلو بروز جنگی عظيم در 1800 کيلومتر مرز خاکی خود را بگيرد . برای اين منظور شاه ايران بزرگترين خط دفاعی ايران را نه در شرق ونه شمال بلکه در عمق 50 کيلومتری غرب و جنوب غرب و سپس جنوب کشور طراحی کرد و سپس ساير امکانات لجستيکی و پايگاههای پشتيبانی را براساس خط دفاعی غربی و جنوبی به اجرا درآورد زيرا که با پيوستن ايران به پيمان سنتو و همکاری گسترده با غرب و ناتو بويژه آمريکا ، خيال خودرا از حمله مستقيم روس ها راحت کرده و تنها نگراني اش عراق بود که رسما عضو هيچ بلوکی بشمار نمی آمد و می توانست به مدد شوروی و انگليس مقاصد آنها را اجرا نمايد . " محمد رضا شاه مطمئن بود که شوروی برای ورود به ايران از حزب توده کمک می گيرد ونه از ارتش سرخ .!"
علاوه بر اين وی به تبعيت از روش پدرش ضمن تقويت بنيه نظامی سعی کرد تا به لحاظ امنيتی واحاطه بر تحرکات سياسی و نظامی دشمن به شيوه های اطلاعاتی ، پاره ای از شاهراه های کشور را از تير رس دشمن قديمی خود يعنی عراق دور بدارد ، لذا هم زمان با تنشهاي موجود ، دولت ايران ناوگان تجاري را از خرمشهر به بندرعباس انتقال داد و کار عمران و توسعه بنادر خليج فارس را سرعت بخشيد و در کمترين زمان بندرعباس جايگزين بندر شاپور ، بوشهر و خرمشهر و آبادان گرديد و جزيره خارک به پايانه معتبر و ارزشمندي براي صادرات نفت ايران مبدل گشت که هر دو اينها با مرز های عراق فاصله جدی داشتند و در عوض بغداد به کانون تربيت تروريست و خرابکار عليه ايران تبديل شد . صدور اسلحه قاچاق ، تحريک قبايل عرب ، پناه دادن به فراريهايي نظير سپهبد " تيمور بختيار"، بسيج برخي از جرايد عرب عليه استقلال و حاکميت ايران ، براهاندازي راديو و تلويزيونهاي تبليغاتي خبر از توسعة توطئه ميداد . تلويزيون بغداد پشت سر مجري برنامههاي خود نقشهاي را نصب کرده بود که در آن استان خوزستان جزء خاک عراق محسوب ميشد ... !
مجله کويتي “ الطليعه ” به حمايت از عراق نوشت :
..... “ عربستان ( خوزستان ) نه تنها کليد ايران به خليج فارس و راه ايران به اقيانوس هند و آرام و کرانههاي آسيا و آفريقاست بلکه منبع اصلي ثروتهاي شاه ايران بشمار ميرود . از لحاظ استراتژيک لازم است که نبرد را به داخل امپراطوري ايران نه فقط به اهواز بلکه به تهران نيز منتقل ساخت ...... ”!!
در ادامه اين پروژه يکي از نمايندگان مجلس کويت گفت :
......“ جنبش انقلابي در عربستان ( خوزستان ) شاه ايران را تهديد ميکند .... ما ميتوانيم تمام ملت عرب را بسيج کنيم و از انقلاب خليج ( فارس ) و عربستان ( خوزستان ) و انقلاب ملي عليه رژيم ايران پشتيباني کنيم – بايد به جنبشها پول و اسلحه بدهيم تا رژيم فعلي را واژگون کند .
بديهي است که بودجه هنگفتي براي توطئه تجزيه خوزستان و سقوط رژيم ايران تدارک ديده شد و از اين خوان نعمت ، سازمانهايي نظير "جبهه آزادي بخش عربستان "و " جبهه تحرير عربستان " و " جبهه خلق براي آزادي اهواز " و " الجبهه الشعبيه التحرير الاحواز " مثل قارچ سر بيرون کشيدند و بنا به توصيه بوقهاي تبليغاتي کشورهاي عرب منطقه ، " سازمانهاي مجاهدين خلق" و" چريکهاي فدايي خلق " و "نهضت آزادي " و برخي گروههاي سياسي ديگر از اين سفره گسترده به آب و علفي دست يافتند و جنگ را به خيابانهاي تهران کشانيدند ... !
شرکتهاي نفتي که در دهه 1970 تحت فشار رژيم ايران براي بالا بردن قيمت نفت قرار داشتند ، به تحريک افکار عمومي جهان مشغول شدند و به همآوايي با دشمنان ايران پرداختند . اما هيچيک از اين ترفندها براي تجزيه خوزستان راهي به جايي نبرد و سران عراق سرخورده و درمانده و نادم از سيل دلارهايي که هزينه کرده بودند تن به تسليم دادند .
حكومت ايران بي تفاوت و ساكت نسبت به حوادث و توطئه ها نبود و از همه ابزار قدرت نظامي، سياسي، امنيتي و اطلاعاتي براي خنثي كردن ترفندهاي بيگانگان و تسليم دشمن استفاده مي كرد :
ساواك يا " سازمان امنيت و اطلاعات کشور " با نفوذ در بالاترين رده حكومت كشورهای همسايه بويژه اعراب ، اطلاعات با ارزشي را كسب نموده به مقامات دولتي گزارش مي كرد كه يكي از نمونه هاي قابل ذكر آن نفوذ شادروان " لواساني " كارشناس ساواك و ديپلمات برجسته ايراني در حكومت عراق و ساير كشورهاي عربي بود . لواساني فرزند آيت الله لواساني بدليل تسلط به زبانهاي عربي و انگليسي در نقش يك ديپلمات به سفارت ايران در عراق گمارده شد . او در بغداد پس از مدتي تقاضاي ملاقات از رئيس سازمان امنيت عراق را نمود، با اين ديدار موافقت شد و لواساني در حالي كه يك كيف سامسونت حاوي يك پاكت و يك ضبط صوت و يك بسته پول نقد را حمل مي كرد وارد اتاق رئيس سازمان امنيت عراق شد .
لواساني پس از احوال پرسي و صحبت هاي مقدماتي با صراحت و بدون پرده پوشي وارد گفتگو با ميزبان خود شد و از او طلب همكاري با دولت ايران را نمود كه در عوض ماهي يكصدهزار تومان پاداش دريافت كند و بدين منظور بسته اسكناس را از كيف خود خارج نموده روي ميز قرار داد ..... رئيس استخبارات عراق كه سخت از اين پيشنهاد يكه خورده بود دست در كشوي ميز خود كرد و اسلحه اي را خارج نمود كه بلافاصله مرحوم لواساني به او مجال نداد و پاكتي را كه قطعه عكسی از هم آغوشي رئيس سازمان امنيت عراق با خواهر عبدالكريم قاسم رئيس جمهور در آن بود جلوي وي قرار داد و گفت : " قربان عجله نفرمائيد، به اين عكس نگاه كنيد و روي پيشنهاد من فكر نماييد .... ضمنا صداي ما ضبط شده است !!
مذاكرات اين دو نفر خيلي به طول نيانجاميد فقط مي توان حدس زد كه لحظاتي ميزبان عراقي در بهت و شگفتي غرق شده بود ولي عاقبت تصميمش را در پي يك سكوت طولاني گرفت و قبول كرد كه اطلاعات لازم را به ديپلمات ايراني بدهد و هر ماه يكصدهزار تومان رشوه دريافت كند .... !!
رئيس استخبارات عراق سالها در خدمت ساواك ايران بود و اطلاعاتي كه در اختيار مقام ايراني مي گذاشت در همه زمينه هاي سياسي نظامي و امنيتي كه از آنها در درگيري هاي نوار مرزي ايران و عراق و همچنين مبارزات نفتي در اپك بهره هاي فراوان نصيب ملت ايران شد .
شادروان لواساني پس از عراق در پوشش يك بازرگان ايراني به كشورهاي عربي خليج فارس اعزام گشت و در آنجا توانست در سطوح بالاي مقامات سياسي دولتها نفوذ كرده و با شيوخ عرب ارتباطهاي بسيار نزديك برقرار سازد و روساي دولت آنان را وادار به تمكين از سياستهاي ايران نمايد .
از جمله اقدامات ديگر دولت ايران عليه توطئه هاي بيگانگان در عراق به ويژه در دوران رياست جمهوري " حسن البكر" و سپس " صدام حسين " عمليات بسيار پر ارزش افسران و فرماندهان ارتش ايران در خاك عراق ذكر گوشه هايي از آن خالي از لطف نيست :
در دوره بيست و چهارم مجلس شوراي ملي (1354 تا 1357 خورشيدی ) افتخار آشنايي و مجالست با بزرگوار مردي را پيدا كردم به نام " سرلشكر عباس جباري " . او يك انسان با شرف، يك شاعر و اديب توانا و يك فرمانده نظامي مقتدر و وطن پرستي كم نظير بود . ايشان پس از سالها خدمت در ارتش و ژاندارمري بازنشسته و از شهرستان كازرون به نمايندگي مجلس شوراي ملي برگزيده شده بود .
ديدار من و شادروان جباري تقريبا همه روزه انجام شده ، از مصاحبت ايشان بهره فراوان مي بردم به ويژه ذكر خاطرات نظامي او برايم بسيار سودمند بود . او در تمام سالهاي خدمتش در سمت فرمانده ايفاي وظيفه كرده و در تمام مراكز سوق الجيشي كشور مأموريت داشت.... او افسري پاكدامن و مورد وثوق مقامات تصميم گيرنده كشور بود .
يك روز تيمسار" اويسي " فرمانده نيروي زميني ، تيمسار جباري را احضار نموده به ايشان مي گويد : .....فردا برويد نوشهر افتخار شرفيابي داريد . تيمسار جباري سوال مي كند : براي چه منظور ؟ اويسي پاسخ مي دهد : شاهنشاه خودشان به شما خواهند فرمود . من هم شرفياب هستم .
روز بعد اين ديدار صورت گرفت . شاهنشاه ايران كنار نقشه ي ايران قرار گرفته ، وضعيت نوار مرزي ايران و عراق بويژه منطقه كردستان را تشريح نموده و در پايان مي گويند :
.....مي دانيد كه عراق بوسيله برخي از كشورها بويژه شوروي حمايت نظامي مي شود و
اين كشور در خوزستان و شط العرب (اروند رود) ادعاهايي دارد ولي فشارهايش را
در منطقه غرب ايران بيشتر متمركز كرده است . بنابراين لازم است بغير از عمليات
منظم نظامي ، اقدامات چريكي و پدافند نامنظم هم انجام بشود . براي اين كار من
شما را ( خطاب به تيمسار جباري) انتخاب كرده ام برويد طرح اجرايي را با نظر اويسي
پياده كنيد شما از اختيارات كامل برخورداريد و بودجه اي كه در اختيار شما قرار خواهد
گرفت از هرگونه حسابرسي مستثني است .
سرلشگر جباری دستور داشت حتی برای اطلاع شخصی خود شرح هزينه هايش را در جايی ثبت نکند و کليه هزينه ها را محرمانه نگه دارد . شاهنشاه اضافه مي كنند :
شما براي تربيت ، آموزش و تجهيز يك نيروي ويژه و حمله آنها به خاك عراق از
اختيارات كامل برخوردار هستيد ..... منتظر خبرهاي خوب از شما هستم .....
با اين فرمان تيمسار جباري به غرب كشور عزيمت نمود و نيرويي از ايرانيان بويژه كردهاي منطقه فراهم ديد و آنها را مسلح نموده براي اسلحه آنان جواز صادر كرد و حقوق قابل توجهي در حد ماموريت هاي جنگي برايشان مقرر داشت . طولي نكشيد كه يك نيروي ضربتي كار آزموده به وجود آمد و عمليات ايذايي اش را در حمله به پاسگاههاي عراقي و مراكز نظامي آنها آغاز كرد .... به موازات اين عمليات افسران برجسته ايراني در لباس كردهاي دلاور در سليمانيه و برخي شهرهاي شمالي عراق نفوذ كرده به تربيت و آموزش نيروهاي چريكي مي پرداختند و نيرويی بزرگ از کرد های شمال عراق و قبايل و عشاير شيعه شرق و جنوب عراق فراهم ديدند تا در حاشيه نوار مرزی ايران وحتي عمق خاک عراق با تحرکات پارتيزانی عرصه را بر نيروهای حزب بعث تنگ کنند.
از جمله افسراني كه اين ماموريت نفوذي و متهورانه با شجاعت و لياقت انجام داد سرهنگ " احسان پزشكپور" برادر جناب آقاي" محسن پزشكپور" رهبر نهضت پان ايرانيسم و نيز سرگرد " پژمان" بودند كه نه تنها در خاك دشمن حماسه ها آفريدند بلكه آنچه را كه در خاك عراق فراگرفته بودند در عمليات ظفار نيز به مرحله عمل درآوردند . تيمسار احسان پزشكپور خط دفاعي كه در ظفار عليه نيروهاي نفوذي كمونيست ايجاد كرد نام "دماوند " را بر آن گذاشت .
هدف اين قبيل عمليات آن بود كه براي جلوگيري از يك جنگ گسترده نيروهاي دشمن را در خاك خودش زمين گير كنند . تجهيز كردهاي شمال عراق که عمدتا" از نيروهای وفادار به شادروان " ملا مصطفی بارزانی " رهبر حزب دمکرات کردستان و شيعيان مقيم آن كشور و حتي آسوريها نيز در پي اين استراتژي بود كه خط دفاعي واحد از پيوند ايرانيان اين سو و آن سوي مرز عليه دشمنان ايران به وجود آيد و همين پيوند مقدس بود كه سبب شد خواب از چشمان فرماندهان نظامي حزب بعث ربوده شود و نگران سقوط بغداد باشند ، زيرا ضربات نيروهاي ويژه ايران آنچنان مهلك بود كه ديگر نام شط العرب و خوزستان براي صدام حسين حكم كابوس را پيدا كرده بود . صدام درمانده شكست خورده و مايوس از عربده كشي هاي جاه طلبانه در حالی که تقريبا " هيچ حاکميت و قدرتی در مناطق کرد نشين نداشت و با مشکل تعدد جبهه های جنگی مواجه شده بود در پي يك فريادرس يا ناجي مي گشت كه اين آدم پيدا شد و " بومدين " رئيس جمهور الجزاير سر راهش قرار گرفت .
در جريان برگزاري کنفرانسسران کشورهاي توليد کننده نفت ( اوپک ) در الجزاير به سال 1353 تلاش بومدين رئيس جمهور الجزاير براي ملاقات و مذاکره محمدرضا شاه ، شاهنشاه ايران و صدام حسين معاون حسن البکر به نتيجه رسيد و مذاکرات به صدور اعلاميه 15 اسفند 1353 ( قرارداد 1975 ميلادی ) منجر گرديد .
در اين اعلاميه آمده بود :
با رعايت اصول احترام به تماميت ارضي و تجاوز ناپذيري مرزها و عدم دخالت در امور داخلي دوطرف تصميم گرفتند :
1- مرزهاي زميني خود را براساس پروتکل قسطنطنيه ( 1913 ميلادي ) و صورت جلسه کميسيون تعيين مرز ( 1914 ) تعيين کنند .
2- مرزهاي آبي خود را براساس خط تالوگ تعيين نمايند .
3- با اين کار دو کشور امنيت و اعتماد متقابل را در امتداد مرزهاي مشترک خويش برقرار خواهند ساخت – دو طرف متعهد ميشوند که در مرزهاي خود کنترل دقيق و مؤثر به منظور قطع هرگونه رخنه و نفوذ که جنبه خرابکارانه از هرسو داشته باشد اعمال کنند .
4-دو طرف توافق کردند که مقررات فوق ، عوامل تجزيهناپذير جهت يک راه حل کلي بوده و در نتيجه بديهي است که نقض هر يک از مفاد فوق با روحيه توافق الجزيره مغاير است . دوطرف در تماس دائم با پرزيدنت بومدين خواهند ماند و پريزيدنت بومدين در صورت لزوم براي اجراي تصميمات اتخاذ شده کوشش برادرانه به عمل خواهند آورد .
پس از صدور اين اعلاميه – مذاکرات ايران و عراق آغاز و به انعقاد عهدنامه 1975 ميلادي ( 1354 شمسي ) منتهي شد .
به اين ترتيب عراق از ادعاي خود در مورد خوزستان و اروندرود دست برداشت و حاکميت ايران بر آبهاي اروندرود مسلم گرديد .
اما آتشبياران معرکه و جنگافروزان جهاني و قدرتهاي سرمايهداري وابسته به شرکتهاي نفتي که تدارک يک جنگ خونين را در خليج فارس رقم زده بودند سخت متعجب و حيران شدند بويژه دولت اسرائيل که ميخواست جبهة ديگري در خاورميانه گشوده شود تا با مشغول شدن اعراب به افسانة پان عربيسم ، بار سنگين جنگ اعراب و اسرائيل را سبکتر سازد از قرارداد الجزيره بسختي يکه خورد و بقول يکي از صاحبنظران ، صداي کفزدنهاي حاضران در نشست الجزيره کاخ اورشليم را بلرزه انداخت .... !
در همين سالها ( 1346 تا 1348 ) علاوه بر فشار غرب از طريق عراق بر ايران ، انگلستان نيز ذر زمينه جدايی بحرين تلاش های گسترده ای انجام داد که متاسفانه به جدايی اين سرزمين از ايران انجاميد و حوزه اقتدار مرزهای آبی و در يايی ايران در عمق خليج فارس کاهش يافت و زمينه اختلافات مرزی جديدی را در حد فاصل ايران و کشورهای عربی جديدالتاسيس حاشيه جنوبی خليج فارس بوجود آورد که می توان به درگيری ديپلماتيک بين ايران و امارات متحده عربی برسر جزاير سه گانه تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی اشاره کرد .
قرارداد الجزيره گرچه صلح را به مدت 3 سال در خليج فارس به ارمغان آورد ولي بومدين به گناه وساطت تنبيه شد و از قدرت فرود آمد . محمدرضا شاه نيز به گناه اينکه به عرصه جنگ گسترده پاي نگذارده بود مورد بيمهري کشورهاي سرمايهداري بويژه آمريکا و انگليس قرار گرفت و از صفحه سياست به دور دستها رانده شد تا با يك ايران هيجان زده و فروپاشيده توازن قوا در منطقه بر قرار و جاده براي يك جنگ پردامنه و طولاني فراهم گردد . هرچه بود ملت ايران براي جلوگيري از تجزيه خوزستان و حفظ تماميت ارضي خود بهاي سنگيني پرداخت ......!!
رژيم پادشاهي در پي يک طرح از پيش نوشته شده در ميان بهت و حيرت جهانيان فرو ريخت .... ! زلزله سياسي آن چنان شديد بود که همة ارکان نظام و تمامي اقتدار ملت ايران از هم پاشيده شد و خليج فارس از قدرت تهي گرديد .
با خروج محمد رضا شاه از كشور و ورود آيت الله خميني به تهران " جبهه ملي " در روز چهارشنبه چهار بهمن هزار و سيصد و پنجاه و هفت بشارت نامه اي منتشر كرد كه در آن آمده بود : ....خميني مي آيد كه غريو شادي جهان آزادي خواهي را به عرش رسانده است . خميني مي آيد ..... مردي كه نداي مبارك رهايي است مردي كه وجودش تجسم آرمانهاي يك ملت تاريخي است در تمام طول حيات تنها يكبار است كه خورشيد از غرب شرق مي آيد . خورشيدي كه امانت شرق است نزد غرب . حضرت آيت الله العظمي خميني مرجع عاليقدر تشييع به اميد پروردگار يگانه روز جمعه در وطن اسلامي خواهند بود .
آري، امام خميني به تهران آمد و بختيار نخست وزير وقت را شوكه كرد . بختيار كه خواهان خروج شاه از ايران بود گمان مي كرد با انحلال ساواك و آزاد كردن زندانيان و وعده آزادي خواهد توانست با جلب نظر مليون بر ارتش بدون فرمانده فرمان براند و از اين قدرت بهره جويد غافل از آنكه در پروژه فروپاشي اقتدار ملت ايران بختيار جز يك محلل بيش نبود و امام خميني نيت آن داشت كه خود نخست وزير برگزيند و توي دهان دولت بختيار بزند.....!!
در كشاكش اين قدرت طلبي ها ارتش ايران طبق قانون اساسي مي بايست از دولت بختيار كه رأي اعتماد مجلس و فرمان شاهنشاه را داشت تبعيت كند و نمي توانست از بازرگان به عنوان برگزيده رهبر انقلاب حرف شنوي داشته باشد ...... ارتش علاوه بر معضل فوق گرفتار عناصر خائني مانند" فردوست و قره باغي" نيز بود . در چنين شرايطي فرماندهان نظامي كه نگران فروپاشي ارتش بودند به تنها گروه باقيمانده از اركان نظام يعني نمايندگان اقليت مجلس شوراي ملي كه به صف پان ايرانيست ها پيوسته بودند متوسل گشتند ..... ديدارهاي مكرر سران ارتش با آقاي محسن پزشكپور ليدر گروه اقليت مجلس شورای ملی ( دوره بيست و چهارم ) حكايت از دغدغه خاطر امرا و فرماندهان از خطر سقوط ارتش مي كرد كه بر اساس گزارشهايي كه دريافت كرده بودند خطر حمله صدام را به ايران قريب الوقوع مي دانستند بدين روي پس از رايزني هاي بسيار قرار شد حساسيت اوضاع به اطلاع امام خميني برسد شايد ايشان بتوانند از وقوع حوادث ناگوار و فروپاشي ارتش جلوگيري نمايند . با اين نيت از بين نمايندگان گروه اقليت مجلس 5 نفر برگزيده شدند تا به ديدار آقاي خميني رفته و پيشنهاد حل مسئله را ارائه نمايند اين عده با وساطت شادروان دكتر بهشتي با امام ديدار كردند . در اين نشست آقاي محسن پزشكپور رهبر نمايندگان مستعفي اقليت به ايراد سخن پرداخت و اوضاع كشور را كالبدشكافي نموده و چنين نتيجه گرفت :
..... ما مطلع شديم كه شما قصد داريد آقاي بازرگان را به نخست وزيري انتخاب كنيد اما اين انتخاب از نظر ارتش وجهه ي قانوني ندارد زيرا ايشان راي اعتماد مجلس را ندارند و فرماندهان ارتش طبق قانون اساسي نمي توانند نخست وزيري را كه منتخب مجلس نيست مورد حمايت قرار دهند و يا از ايشان تبعيت كنند بنابراين ما پيشنهادي داريم و آن اين است كه ما نمايندگان مستعفي حاضريم به مجلس بازگرديم چون هنوز فرصت قانوني 15 روزه را براي قطعيت يافتن استعفا داريم و در مجلس براي آقاي بازرگان راي اعتماد مي گيريم و در چنين حالتي ارتش ديگر معذور قانوني نخواهد داشت و از بلاتكليفي خارج شده دستخوش بي نظمي نمي گردد ....))
آقاي خميني سوال كرد : خوب اين كار چه فايده اي دارد ؟
آقاي پزشكپور پاسخ مي دهد : ((.....من با پنجاه سال سابقه مبارزات سياسي و آشنايي به حوادث منطقه و نيز با توجه به ارتباطي كه بين حزب پان ايرانيست و فرماندهان نظامي برقرار است آگاهي يافته ام كه ارتش عراق در مرزهاي ايران دست به تحركاتي زده است و احتمال حمله ي عراق به ايران تقريبا قطعي است بنابراين بايد به هر قيمت از فروپاشي ارتش ايران جلوگيري شود و جنابعالي در اين مورد مي توانيد نقش اساسي داشته باشيد . و به عقيده ما راه چاره اين است كه با پيشنهاد ما موافقت فرمائيد زيرا اصولا علت اصلي صلح صدام حسين با پادشاه ايران در قرارداد الجزاير فشار ارتش و نيروهاي امنيتي ايران بود و اگر اين فشار از بين برود عراق انتقام خود را از ايران و ارتش خواهد گرفت .))
در اين جلسه آقاي پزشكپور به دو موضوع ديگر نيز اشاره كرده گفت : ((.....براي دادگستري و نظام قضايي كشور هفتاد سال زحمت و رنج كشيده شده و افراد شايسته اي نظير مرحوم داور و قضات دلسوز براي تقويت و حرمت آن كوشيده اند و ما اكنون يك دادگستري كم نقص داريم . ما انتظار داريم دستور بفرمائيد كاري نكنند كه به اين نظام لطمه وارد شود و با محاكمات عجولانه از ارزش و اعتبار سيستم قضايي كشور كاسته گردد ....))
((آقاي پزشكپور اضافه كرد كه در اين كشور سالها عده اي زحمت كشيدند و كارهاي بنيادي عمراني و اقتصادي مفيدي انجام دادند بايد مراقبت بفرماييد كه با اقدامات خودسرانه و هيجان انگيز به اين امور آسيب وارد نشود .))
اين نشست كه بيش از يك ساعت به طول انجاميد آقاي خميني را متوجه عواقب برخي تندروي ها نمود و خطر فروپاشي ارتش را يادآور شد و به نظر مي رسيد كه ايشان مجاب شده است و در نتيجه در پايان جلسه امام خميني يادآور شد كه : نتيجه را خبر خواهيم داد .
نمايندگان مجلس شوراي ملي با خوش بيني از اين ملاقات با زنده ياد " دكتر جواد سعيد" رئيس مجلس تماس برقرار كردند و قرار شد براي ادامه مذاكره فردا به كميسيون عرايض مجلس بيايند و از نتيجه مذاكرات گروه اقليت و آقاي پزشكپور با امام خميني آگاه شوند تا اگر پاسخ مثبت از دفتر امام رسيد براي تشكيل جلسه فوق العاده مجلس اقدام گردد . شادروان دكتر سعيد روز بعد تلفني اطلاع داد كه پيشنهاد نمايندگان مجلس مورد موافقت آقاي خميني واقع نشده و قرار است آقاي بازرگان را خود شخصا به نخست وزيري انتخاب و معرفي نمايند!!
با اين تصميم گيري كشور داراي دو نخست وزير مي شد يكي برگزيده مجلس شوراي ملي و ديگري منتخب امام ..... من خود كه جزو اين گروه از نمايندگان مجلس بودم به خوبي ياد دارم كه چگونه همه از چنين خبري متأسف و نگران و در عين حال متعجب بودند . ما همه متحير بوديم كه چه كسي راي امام خميني را برگرداند و چگونه اين پيشنهاد خير خواهانه با مخالفت روبرو شده است ؟!
بعد ها مطلع شديم و سپس در خاطرات آقاي ابراهيم يزدي خوانديم كه او امام را از پذيرش نظر و پيشنهاد نمايندگان مجلس بازداشته است ....!!
بنابراين آخرين اميدها براي جلوگيري از فروپاشي ارتش با نيت آدمي تحصيل كرده ، روشن فكر ملي ومذهبي به نام دكتر يزدي نقش بر آب شد و آقاي بازرگان رهبر نهضت آزادي به عنوان نخست وزير معرفي گرديد و او نيز دولت خود را با گروهي از اعضاي نهضت و جبهه ملي و" حزب ملت ايران " تشكيل داد . بدين ترتيب ملي مذهبي ها و جبهه ملي به آرزوي ديرين خود كه سقوط نظام شاهنشاهي بود رسيدند و يك نظام ديني را روي كار آوردند و كرسي هاي قدرت را تصرف كردند بي آنكه كمترين لياقت و كفايتي براي اداره كشور داشته باشد . دولت موقت از كساني تشكيل شده بود كه حدود سي سال با هر گونه اصلاح يا تغييري در كشور مخالفت ورزيده و به هيچ چيز جز سرنگوني شاه رضايت نمي دادند .... آنان راه رسيدن به سعادت و دموكراسي و عدالت را حركت از مسير شيعه اثني عشري مي دانستند و حتي در اين مسير به جنگ مسلحانه روي آورده بودند .
آقاي بازرگان در سال 1342 بيست نفر را براي طي دوره هاي تروريستي با وساطت الجزايري ها به " جمال عبدالناصر " رئيس جمهور تندروي مصر معرفي كرده بود ، اين وصلت ناميمون سياسي در زماني انجام شد كه عبدالناصر مقدسات ملي كشور ما را هدف قرار داده بود و قصه پرملال پان عربيسم را بنياد نهاده خليج فارس را خليج عربي مي ناميد و براي تجزيه خوزستان نقشه هاي شومي در سر داشت و از اين استان با نام عربستان ياد مي كرد .
در چنين شرايطي علي شريعتي ـ مصطفي چمران ـ ابراهيم يزدي ـ پرويز امين ـ صادق قطب زاده ـ بهرام راستين ـ شريفيان ـ محمد توسلي ـ صدر حاج سيد جوادي ـ رضا رئيس طوسي در شهرهاي قاهره ـ بغداد ـ بصره ـ لبنان ـ پاريس و لندن عليه رژيم وقت به مبارزه و تبليغات بين المللي دست زده بودند و از حمايت و رهبري هاي سياسي و مذهبي و مالي آقايان بازرگان ـ طالقاني و يدالله سحابي و برخي بازاريان نظير آقای "دستمالچی " برخوردار مي شدند .
اينك با فروپاشي نظام شاهنشاهي اين آقايان زمام امور كشوري را كه خود به آتش كشيده بودند به دست گرفتند و دولت موقت را بدون حضور روحانيت تشكيل دادند تا وعده هاي سي ساله خود را كه عبارت از عدالت ـ آزادي و رفاه ملي بود تحت لواي اسلام به مرحله اجرا و انجام درآورند . دولت موقت در اولين گام دادگاههاي انقلاب را به راه انداخت و در وزارت خانه ها كميته هاي پاكسازي به قلع و قمع مديران پرداخت . در مساجد كميته هاي اسلامي به وجود آوردند و آن را به بازوي تواناي دادگاههاي انقلاب جهت سركوب مبدل ساختند . بگير و ببند ها و اخراجها و تسويه حسابها آغاز شد و دولت موقت بساط محاكمات خونين انقلابي و اعدامها را بر پا كرد و آقاي دكتر ابراهيم يزدي در نقش بازجو در دادگاههاي انقلاب حضور يافت و افسران و فرماندهان ارتش و نيروهاي انتظامي و امنيتي را با ذكر ياد و نام خدا و به استناد احكام اسلامي به جوخه هاي اعدام سپرد .
افسرانی همچو ن " ارتشبد جعفر شفقت ، ارتشبد نعمت الله نصيری ، سپهبد مهدی رحيمی ، سپهبد نادر جهانبانی ، سپهبد نادربرنجيان ، سپهبد اميرحسين ربيعی ، سپهبد منوچهر يزدانبخش ، سپهبد فخر مدرس ، سپهبد جعفرقلی صدری ، سپهبد عبدالله خواجه نوری ، سپهبد اميرهوشنگ امجدي ، سپهبد ناصر مقدم ، سپهبد فضل الله جعفری ، سپهبد حجت کاشانی ، سپهبد علی محمد جواجه نوری ، سپهبد محمد تقی مجيدی ، سپهبد سعادتمند ، سرلشگر رضا ناجی ، سرلشگر منوچهر خسروداد ، سرلشگر پرويز امينی افشار ، سرلشگرجمشيد خاتمی ، سرلشگر نوذری بقا ، سرلشگرحسين همدانيان ، سرلشگر حسن پاکروان ، سرلشگر محمد جواد مولوی طالقانی ، سرلشگر سميعی نشاط ، سرلشگر بيد آبادی ، سرلشگر محمد ولی زند ، سرلشگر شمس تبريزی ، سرتيپ مرتضی شيرانی ، سرتيپ حسينعلی بيات ، سرتيپ اکبر غفاريان ، سرتيپ يزدجردی ، سرتيپ فتحی امين ، سرتيپ نصرت الله شعاعی ، سرتيپ محققی ، سرتيپ اسماعيل اتابکی ، سرتيپ نعمت الله معتمدی ، سرتيپ منوچهر ملک و هزاران افسر عالی رتبه و متخصص ديگر ونيز تعداد کثيری درجه دار و حتی سرباز در اولين هفته های پيروزی انقلاب به جوخه های مرگ سپرده شده ، تير باران شدند . افرادی چون سپهبد عبدالعلی بدره ای ، سرلشگر بيگلری و سرتيپ علی وفايی نيز در حين حملات بهمن 1357 کشته شدند و افرادی چون سپهبد ايرج مقدم رئيس اداره تسليحات ارتش خود را بنام شاهنشاه ايران با شليک گلوله ای در مغز از قيد حيات رهانيدند تا شاهد فروپاشی ايران بزرگ نباشند ، گروهي از ايران خارج شدند تا در زمان مقتضی باز گردند و عده ای تن به استعفا و ترک ارتش دادند و بالاخره عده در اندوه ........ جان دادند و ..................!
در واقع اعدام ارتش و مصادره اموال مردم و اخراج مديران لايق از سيستم اداري كشور و ايجاد محيط رعب و وحشت از اولين اقداماتي بود كه دولت بازرگان در پي وعده هاي ديرين خود دست در دست توده اي ها ـ مجاهدين خلق ـ چريك هاي فدائي خلق ـ جبهه ملي و ساير گروههاي تندرو و مسلح انجام يافت و جامعه ي انقلابي ايران را از معرفي چهره جديدي از اسلام در بهت و حيرت فرو برد .
آقايان بازرگان ـ طالقاني ـ ابراهيم يزدي ـ بني صدر ـ قطب زاده ـ حبيبي ـ و ديگر مسئولان دولت موقت از اسلام چهره ي خشني را به جهانيان معرفي كردند و در اين ميان آنچه كه از لحاظ آينده ايران اسف بار بود اعدام ارتش ايران بود كه دشمنان كشور و توطئه گران بين المللي را به جشن و پايكوبي واداشت . لغو قراردادهای خريد زيردريايی ها و رزمناو های مدرن ، هواپيماهای اف 14 و اف 16 ، تانکهای چيفتن ، سيستم های راداری و پدافند هوايی و دهها قراردادخريد اسلحه و ادوات نظامی پيشرفته ازسويی و مرخص کردن سربازان وظيفه و ...... وتعطيلی پروژه ای مانند نيروگاه اتمی بوشهر واستفاده از آن برای مصارف غير حرفه ای ، بخشی از پروژه توطئه گران بين المللی برای " اعدام اقتدار ملی ايران و ارتش ايران " بود .
بيش از همه صدام حسين كه طعم شكست و حقارت از محمد رضا شاه را چشيده بود از اين كه مي ديد چراغ اقتدار ايران و ارتش اين كشور بزرگ خاموش مي شود در پوست خود نمي گنجيد . ما به فرصتهاي طلايي كه براي دشمنان ايران فراهم شد اشاراتي خواهيم داشت تا آيندگان بدانند چه كساني در ويران سازي ايران نقش داشتند .
در ادامه ماه عسل نهضت آزادي و دولت موقت ، " ياسر عرفات " راهي خوزستان شد كه سهم کوشش هايش را در تربيت مبارزان انقلابي و اسلامي بگيرد . شاگردان مكتب او اينك دولتمردان ايران شده بودند و او اين پيروزي را مرهون پايگاههاي تربيت تروريست خود مي دانست . دولت موقت و برخي از سران انقلاب او را نواختند و دست و دهانش را با پاداش هاي مالي از جيب ملت ايران پر كردند و روانه ديارش نمودند
همزمان صدام حسين رهبران " جبهه التحرير " را که پس از قرارداد الجزاير به سوريه رفته بودند به بغداد فراخواند و با وعدههاي شيرين دلگرمشان ساخت و راديو " صوت العربستان " را که با خفت خاموش شده بود ، دوباره براه انداخت . سازمان امنيت عراق فرصت جولان يافته بود و مثل ريگ خرج ميکرد و سازمانها و جبهههاي تجزيه طلب را در غياب ساواک و ارتشيان غيور ايرانی مجدداً ساماندهي مي نمود .
صدام حسين و رهبران بعث عراق با دريافت چراغ سبز از سرمايهداري غرب ، لحظهاي از مستحکم ساختن مواضع خود غافل نبودند ولي در ايران آشوب زده حوادث اينگونه ميگذشت:
يکشنبه 5 فروردين 1358 : "مهدي بازرگان " نخست وزير ايران در اجتماعي در استاديوم يکصد هرار نفري گفت :
...“ نگران نباشيد .. کليه حقوق حقه مردم ايران در قانون اساسي جمهوري اسلامي رعايت شده است .... ”.
سه شنبه 6 فروردين 1358: صبح امروز سفارت مصر در تهران توسط عدهاي دانشجوي عرب به عنوان اعتراض به صلح مصر و اسرائيل اشغال شد .
دولت بازرگانان رسماً کنارهگيري از سازمانپيمان مرکز ( سنتو ) را به دولت هاي پاکستان و ترکيه و انگلستان اعلام کرد . در درگيري بين کانون فرهنگي و سياسي خلق ترکمن با پاسداران 7 نفر کشته و 30 نفر مجروح شدند .
سه شنبه 7 فروردين 1358 :چاپ اوراق رأيگيري آري يا نه و تغيير رژيم سابق به جمهوري اسلامي آغاز شد و حزب ملت ايران طي اطلاعيهاي ا علام کرد : کليه اعضاي اين حزب به جمهوري اسلامي رأي خواهند داد ..... .
وزارت کشور سن رأيدهندگان را 16 سال اعلام کرد .... !
چهارشنبه 8 فروردين ماه 1358 : امروز 106 نفر از امراء و افسران شهرباني بازنشسته شدند .
امروز " سرلشگر قره ني" رئيس ستاد ارتش جمهوري اسلامي اعلام کرد . عوامل فرصتطلب ضد انقلاب به پادگان سنندج حمله کردند و من دستور سرکوب آنها را صادر كردم . قرهني از رياست ستاد عزل شد و" سرلشگر ناصر فربد" بجاي او انتخاب گرديد . امروز " سرهنگ سيد احمد مدني " وزير دفاع جمهوري اسلامي در مصاحبهاي با روزنامه آمريکايي واشنگتن پست گفت :
ما تصميم داريم برخي از سلاحهاي خريداري شده از آمريکا از جمله هواپيماي اف14 را به اين کشور پس بدهيم ... !! مدني گفت : ارتش نصف خواهد شد و در صورت لزوم برخي از مستشاران آمريکايي به ايران بازخواهند گشت ....!
امروز " احمد صدر حاج سيد جوادي " وزير کشور اعلام کرد ، روزهاي جمعه و شنبه 11 فروردين همه پرسي انجام خواهد شد علي اصغر حاج سيد جوادي گفت : من به جمهوري اسلامي رأي ميدهم و اين بر تمام ملت ايران واجب است ....
کميته مرکزي حزب توده و كريم سنجابي دبير کل جبهه ملي ايران و نيز سازمان مجاهدين خلق اعلام کردند : “ طبيعيترين ثمرة انقلاب ، جمهوري اسلامي است . ”
با شروع اعدامها در ايران آقاي مهدي بازرگان در روز شنبه 11 فروردين ماه 1358 طي مصاحبهاي با تلويزيون فرانسه گفت : “ .... تاکنون تنها 62 نفر اعدام شدهاند و امير عباس هويدا که 13 سال نخستوزير ايران و دست راست شاه بشمار ميرفت مسئول و گناهکار است و بايستي مجازات شود ...”
امروز درگيري و تيراندازي در شهر گنبد قابوس ادامه داشت و جمعآوري جنازهها از خيابانها مقدور نبود
يکشنبه 12 فروردين 1358 : آيت الله خميني اعلام کرد : صبحگاه 12 فروردين که روز نخستين حکومت الله است از بزرگترين اعياد مذهبي و ملي ما است .
امروز اعلام شد که " ويليام سوليوان " سفير آمريکا در ايران قصد بازگشت دارد .... ! الحمدالله کارها به خير و خوشي انجام شده بود .
امروز " اسقف کاپوچي " و" هاني الحسن " رئيس دفتر نمايندگي سازمان آزاديبخش فلسطين همراه با چندتن لبناني و ليبيايي مهمان جمهوري اسلامي شدند .
پنجشنبه 16 فروردين 1358 : " آقاي عباس امير انتظام " معاون نخست وزير و سخنگوي دولت اسلامي در مصاحبهاي اعلام کرد من و هاشم صباغيان و ابراهيم يزدي ، صادق قطبزاده و ابوالحسن بني صدر وابسته به آمريکا نيستيم ... !!
جمعه 17 فروردين 1358 : سحرگاه امروز سه تن ازكارمندان ساواک اصفهان در کوة باغ ابريشم تيرباران شدند
شنبه 18 فروردين 1358 : "عباس تاج" وزير نيرو در مصاحبه کيهان گفت :
“ ايجاد نيروگاه هاي اتمي را براي توليد برق در ايران يک برنامه
صد در صد استعماري ميدانم و قراردادهاي مربوط به همکاريهاي
اتمي ايران با کشورهاي ديگر لغو ميگردد .
ساعت يک بامداد امروز 6 تن از فروندهان نظامي در تهران تيرباران شدند .
امروز ساعت 25/7 بعدازظهر اميرعباس هويداد در خارج از محوطه اعدام ، با شليک سه گلوله بقتل رسيد .
يکشنبه 19 فروردين 1358 : امروز سرهنگ احمد مدني رئيس نيروي دريايي و استاندار جديد خوزستان اعلام کرد : " .... جمهوري اسلامي در خليج فارس و اقيانوس هند نقش ژاندارم منطقه را بعهده نخواهد داشت و از صرف هرگونه برنامة پرهزينه در اين منطقه جلوگيري خواهد کرد ...." ( قابل توجه آقاي صدام حسين ! )
امروز تيربارانها در قم – دزفول و اصفهان ادامه داشت .
سه شنبه 20 فروردين 1358 : امروز8 نفر از فرماندهان نظامي تا پاسبان محل به حکم دادگاه انقلاب تهران اعدام شدند .
سه شنبه 21 فروردين 58 : احکام اعدام در شهرهاي تهران – اردبيل – بروجرد – کرمان اجرا شد .
چهارشنبه 22 فروردين 1358 : امروز 11 تن از مقامات برجسته کشور تيرباران شدند .
پنجشنبه 23 فروردين 1358 : امروز در شهرهاي زنجان – اهواز – قم – اردبيل عدهاي نظامي تيرباران شدند .
روزهاي 24 و 25 فروردين : داس مرگ همچنان نظاميها را درو ميکرد .
يكشنبه 26 فروردين 1358 : " نورالدين كيانوري" دبير كل حزب تودهكه پس از سالها دوري به ايران بازگشته بود در يك مصاحبه مطبوعاتي گفت : « دادگاههاي انقلاب اسلامي ، نام ايران را سربلند كرده است …. . »
او از آقايان بازرگان و سيد محمود طالقاني بعنوان برجستهترين چهرههاي ايران كه نقش مهمي در پيشرفت انقلاب داشتهاند ياد كرد …. .
سهشنبه 27 فروردين 1358 : " محمد حسن اسلامي" وزير پست و تلگراف و تلفن اعلام كرد :
« كليه قراردادهاي مخابراتي ايران با شركت آمريكايي بل لغو گرديده است ، 250 قرار داد در شركت مخابرات وجود دارد كه اكثر آنها لغو خواهد شد ….. »
در روزهاي 26 و 27 فروردين اعدامها در تهران – تبريز – سبزوار و شيراز ادامه داشت .
سهشنبه 28 فروردين 1358 : امروز اسامي 9 نفر از مأموران سازمان اطلاعات و امنيت استان گيلان كه قطعه قطعه شدند اعلام گرديد .
چهارشنبه 29 فروردين 1358 : امروز نيز 6 افسر و درجهدار اعدام شدند .
پنجشنبه 30 فروردين 1358 : در شهرهاي اصفهان – ملاير – همدان – تهران – خرمشهر – اردبيل و ساوه عدهاي ديگر از نظاميان و افراد شهرباني تيرباران شدند .
جمعه 31 فروردين 1358 : ميتينگ هواداران حزب دمكرات كردستان ايران در استاديوم ورزشي نقده به خون كشيده شد تعداد كشتهها دهها نفر اعلام گرديد .
" عباس امير انتظام " معاون نخستوزير در يك مصاحبه مطبوعاتي گفت : در آينده ارتش ايران كوچك و محدود خواهد شد . ( باز هم خبر خوشي ديگر براي صدام حسين و دشمنان ايران ! )
حوادث مرگبار در ايران ، اعدام و زنداني شدن اميران ارتش و فرار برخي از آنها ، قدرت نظامي را بكلي از بين برد و در اين هنگامه خون و آتش از يك سو ، بيتدبيري و عدم مديريت مسولان از سوي ديگر . قدرت دولت مركزي را به تهران محدود ساخت وارتش که به سختی آسيب ديده و تحقير شده بود هيچ گونه حضوری در مراکز استراتژيک و حتي نوار مرزی نداشت و در نتيجه دولت عراق مرزهای ايرا ن را جولانگاه تحرکات ضد ايرانی خود قرار داده بود بطوری که قسمتي از مرز های خشکی ما در خرمشهر بصورت اتو بان بزرگی از عراق بسوی ا يران در آمده و تردد افراد بدون هرگونه کنترلی صورت می گرفت و سيل اسلحه قاچاق از اين طريق روانه ايران می شد و برخی از اعراب وابسته به جبهه التحرير و جبهه آزادی بخش خوزستان اسلحه مجانی مانند کلاشينکف و موشک انداز آر پی جی 7 و مواد منفجره بدون پرداخت وجه از عراقی ها در يافت می کردند و برای اين منظور سيم های خار دار از شلمچه تا بندر خرمشهر بطول 12 کيلومتر را بريده بودند تا وسائط نقليه براحتی از مرز ها عبور کرده ، وارد ايران شوند .
همزمان با وقوع اين حوادث ( 14تير ماه 1358 ) سرلشگر ناصر فربد رئيس وقت ستاد ارتش و برگزيده آقای بازرگان به خبرنگار روزنامه اطلاعات می گو يد :
" عراق به عنوان يک کشور همسايه با ما دوست و هم کيش است و حادثه حمله هواپيما های عراقی به کردستان
صرفا تصادفی بوده و دولت عراق تصميماتی که مغاير با روابط حسن هم جواری با ما باشد اتخاذ نکرده است ......!! "
اما بعثيها علی رغم خوش بينی های رئيس ستاد ارتش در اين مدت بيكار ننشسته و با بسيج نيروهايي در داخل خاك ايران و بدون نگراني از قدرت ارتش يا سازمان امنيت و يا نظامات اداري ديگر ، جبهههاي آزادي بخش را سامان دادند و با هدايت مقامات امنيتي و نظامي عراق موفق به اجراي برنامههاي زير شدند :
1- در تير ماه 1358 تظاهراتي عليه دولت ايران صورت گرفت .
2- از روي پل خرمشهر به سوي پاسداران نارنجك پرتاب شد و چهار نفر مجروح گرديدند .
3- محل پاسداران جزيره مينو منفجر شد .
4- در پاسگاه ژاندارمري نزديك اهواز ، انفجار عظيمي روي داد .
5- در 70 كيلومتري دزفول يك پاسگاه ژاندارمري خلع سلاح شد .
6- طي عمليات تروريستي ، دو فروند از هواپيماهاي جنگي ايران در فرودگاه اهواز به آتش كشيده شد .
7- در شادگان 7 پاسدار بقتل رسيدند .
8- با انفجار لولههاي نفت وگاز آغاجاری وحرارت ناشی از آن پل فلزی که بندر امام خمينی را به جاده آبادان مرتبط می ساخت ذوب گرديد . مسئوليت اين انفجار را در 16 تير ماه 1358 " گروه چهارشنبه سياه " از مزدوران تجزيه طلب صدام ، بعهده گرفت .
9- يکشنبه 17 تير ماه 1358 دولت عراق در نزديک بصره اردوگاهی تشکيل داد که از آنجا اقدامات خرابکارانه علیه ايران هدايت می شد و از همين پايگاه بود که حمله به پاسگاه مرزی سعيديه در خاک ايران صورت گرفت .
10- روزانه حداقل يك بمب در خوزستان منفجر ميشد .
11- ساعت 8 شب پنجشنبه 21 تير ماه يک پل راه آهن در خرمشهر منفجر شد و همزمان حملات گسترده ای به سوی مراکز انتظامی مثل شهربانی و مراکز نظامی مانند نيروی دريايی و اداره بندر صورت گرفت و شهر به شدت در معرض تجاوز گروه های تجزيه طلب قرار گرفت .
12- تيمسار مدنی در روز دوشنبه 25 تير ماه 1358 عده کشته شدگان وقايع خرمشهر را 7 نفر و مجروحان اين تهاجم را بالغ بر60 نفر اعلام کرد .
13- رفت و آمد افراد « جبهه التحرير » اهواز به عراق و طي دورههاي آموزشي تروريستي بدون وقفه انجام ميشد .
14- كنسولگري عراق در خرمشهر ، مركز فرهنگي خلق عرب را حمايت ميكرد .
15- سفارت ايران در لندن توسط عدهاي از عربهاي خوزستان در ارديبهشت 1359 ، اشغال گرديد .
16- كارتهاي شناسايي براي عدهاي تجزيهطلب توسط عراق صادر شد در نتيجه تردد آنان به بصره ميسر گرديد .
17- مسئولين دولت عراق حمايت از گروههاي خودساختة تجزيه طلب را بدون خوف از واكنش ايران رسماً بر زبان جاري كردند بطوريكه در ارديبهشت 1361 " عزت ابراهيم الدوري " معاون صدام حسين در يك پايگاه تربيت تروريست براي ايران خطاب به رهبران جبهه عربي آزاديبخش اهواز گفت :
« …… عراق پايگاه انقلاب عربي اهواز بشمار ميآيد و مبارزه رهايي بخش شما
را نمونهاي از مبارزات آزاديخواهانه ملتي ميداند كه براي بدست آوردن حقوق
خود در سرزميناش تلاش ميكند ….. » !
اطلاق كلمه « ملت » به اقوام وطنپرست عرب آنهم در يك جمع خرابكار و مزدور آموزش ديگري بود از نوع كوشش براي جداسري . اين لغت سازيها كه به كام عدهاي از روشنفكران قومپرست خوش آمد همچنان در مصاحبهها و مناظرههاي خود از آن استفاده ميكنند …. !!
صدام حسين در 27 خرداد 1359 در يك سخنراني بمناسبت دوازدهمين سالگرد كودتاي عراق گفت :
« …. ما به خلق مبارز عربستان ( خوزستان ) كه در راه آزادي و برابري عليه دارودسته ، نژادپرستي كه او را از سادهترين حقوق زندگي و اميدها محروم ساخته است و كاروانهاي شهيدانش را تقديم ميدارد ، درود ميفرستيم …. » 1
اطلاق كلمة نژادپرست در اين نطق مرا بياد اتهام « نژادپرستي » به رضاشاه توسط برخي از روشنفكران تجزيهطلب مياندازد و از اينكه با شيخ خزعل كنار نيامد و خوزستان را دودستي تقديم او نكرد سخت آشفته حال و عصباني هستند ….. .
روشنفكران داخلي از جمله "آقاي يوسف عزيزي بني طرف " هم ميگويند و مينويسند :
« …. رضاشاه گفتمان نژادپرستانهاي را بر كشور ايران تحميل كرد
كه طي سالها و قرنهاي متمادي بيسابقه بود ، اين گفتمان فاشيستي كه توسط
پسرش نيز تداوم يافت آسيبهاي فراواني به تركيب قومي كشور ما وارد آورد …. ! »
سوأل اينست كه رضا شاه در برابر شيخ خزعل و يا سميتقو و ديگراني كه استقلال و تماميت ارضي ايران را تهديد ميكردند چه بايد ميكرد كه نژادپرست نباشد …. ؟ يا محمد رضا شاه با پيشهوري و فرقه دمكرات كه قصد جدايي آذربايجان را از پيكره ايران داشتند چه معاملهاي بايد انجام ميداد كه مورد عنايت آقايان روشنفكران قومپرست باشد ؟ آيا پادشاه يك كشور آفريقايي هم حق دارد دست عوامل بيگانه را براي تجزيه كشورش باز بگذارد ؟ ! – اتفاقاً در ميان خدمات اين پدر و پسر آنچه كه از همه پررنگتر است ستيز با قدرتهاي تجزيهطلب است .
صدام حسين در 23 اسفند 1358 با جملاتي رساتر نيات پليدش را مطرح كرد و گفت :
« ….. مردم ما در عربستان ( خوزستان ) بايد خود را براي اعمال حقوق ملي و ميهني خويش
در سرزمين خود آماده كنند و همچنين آماده شوند تا به عنوان مردمي كه داراي ويژگيهاي
خاص خود در طول تاريخ بوده و اكنون نيز آنها را دارا هستند نقش خود را ايفا كنند ،
مردم ما در عربستان ( خوزستان ) تمام شرايط را براي ايجاد كشور خود دارند …. »
طرح كشوري بنام عربستان از سوي رهبر عراق كه همراه با حواله نقل و نبات براي عدهاي مزدور بود بايد براي قلمبدستان و مصاحبهكنندگان داخلي كشور ما درس عبرتي باشد و بدانند كه اين ناز و نوازشها به قصد بلعيدن خوزستان بوده و بس..... عربدههاي مستانه صدام حسين به قصد دلسوزي براي برادران و خواهران عرب زبان ما در خوزستان نبود ، زيرا اگرچنين بود نميبايست در حمله به خوزستان زنان و مردان عربزبان را مورد تجاوز قرار دهد. نميبايست با توپخانه و موشك خانههاي آنها را ويران كند . فريادهاي صدام از درد بزرگي حكايت ميكرد كه قرارداد الجزيره به جانش نشانده بود . او چشم طمع به خوزستان داشت و ميخواست آن را ضميمه عراق كند و با اين نيت شوم در 31 شهريور ماه 1359 ، آتش تانكها و توپخانههاي ارتش 200 هزار نفري را بر سر مردم خوزستان باريد و خرمشهر را عليرغم جانبازيهاي شهروندان آن شهر ويران و سپس اشغال كرد .
حمله صدام به ايران براساس اسناد و مدارك كه بعدها توسط آمريكا فاش شد با چراغ سبز سازمان سيا انجام شد و در افكار عمومي جهان اين چنين القا، گرديد كه گروگانگيري آمريكاييها در ايران بهاي اين جنگ است !
شوربختانه آنچه كه بنيصدر رئيسجمهور و سرهنگ مدني با ارتش و سران نظامي ما كردند با تجاوز عراق به ايران مقارن شد . مدني پايگاههاي دريايي ايران را از حيض انتفاع خارج كرد و سلاحهاي خريداري شده را تحويل نگرفت ." پايگاه كنارك " يكي از بزرگترين مراكز نظامي هوا دريايي ايران را به پايگاه صيد ماهي تبديل كرد . او كه فقط بدرد معلمي و سخنراني ميخورد ، با ارتش ايران آن كرد كه صدام و تمامي دشمنان ايران ميخواستند و آرزو ميكردند …. !
در زمان بنيصدر ، داستان كودتاي نوژه سبب شد تعدادي از بهترين خلبانهاي ما به جوخه آتش سپرده شوند و نيروي هوايي ايران از رديف پنجمين قدرت هوايي جهان خارج گردد و بالاخره آن كه همه شرايط براي حمله صدام به ايران فراهم گشت ..... !!
با تجاوز صدام به سراسر غرب و جنوب كشور ، ايران و خليجفارس به كانون خشم و نفرت مبدل گرديد ، كشورهاي عربي كه تا قبل از انقلاب روزها در صف نوبت ديدار حتي نخستوزير ايران بودند و از حمايت صميمانه ايران برخوردار ميشدند ، دفعتاً با هماهنگي كامل روبروي ايران و در كنار عراق قرار گرفتند حتي ياسر عرفات يار ديرين ملي مذهبي ها با همه نيرو هاي نظامي خود عليه فرزندان ايران مي جنگيدند . غرب و شرق ، اروپا و آمريكا و همة كشورهاي عربي به صدام پول و اسلحه و اطلاعات دادند تا تيرخلاص را بر اقتدار ملت ايران شليك كند .
8 سال مقاومت ملت ايران در برابر تهاجم اعراب به فرماندهي انگليس و آمريكا ، جهان را با حيرت روبرو ساخت و برخلاف اميدهايي كه بعثيها به برادران عربزبان ما در خوزستان داشتند ، آنان با همت ايراني و با تكيه بر ميراث فرهنگي ديرين خود ، عراق را بشدت مأيوس كردند . جبهههاي پوشالي خلق عرب كه از حراميان بعثي آبستن شده بودند ، شرمنده و سرافكنده در برابر اقوام و طايفه هاي عربزبان خود و مردم كوچه و بازار ، به آن سوي آبهاي خليج فارس گريختند زيرا در اين هنگامة خون و آتش و خيانت و توطئه ، جوانان تهراني ، يزدي ، تبريزي، اصفهاني و خراساني و سيستاني از سراسر كشور به جبهههاي خوزستان شتافتند و جانشان را تقديم وطن كردند تا خوزستان به كام دشمن فرو نرود و اين پايگاه و پايتخت ايران باستان و دوران شكوه و اقتدار ايراني همچنان در ساحل خليج هميشه فارس بدرخشد . جوانان ايراني به پان توركيستها و پان عربها درس بزرگي دادند …. همه آموختند كه چگونه ايران قرنها راست قامت باقي مانده اما برخي روشنفكران قومپرست ما آمادگي آموختن ندارند – شايد كه ظرفيتشان قبلاً پر شده باشد !!
آنان معتقدند :
« جامعه ايران هنوز براي قضيه فدراليسم و خودمختاري آمادگي ندارد . بايد كار تئوريك بشود . كار فرهنگي بشود .. !! »
آنان كه مأيوس از تهاجم نظامي شدهاند …. امروز بر اين باورند كه بايد براي قوميت عرب تاريخ ساخت ، آنان را از ريشه جدا كرد – بايد اقوام را از پشتوانه عظيم فرهنگياش يعني زبان فارسي دور كرد – بايد ابتدا به جدايي فرهنگي پرداخت سپس به جدايي سياسي اقدام نمود ….. !! يعني به كار فرهنگي پرداخت …. !!
هشت سال جنگ عراق با ايران – در اثر حماسهآفرينيهاي جوانان ما ، براي صداميان جز ناكامي چيزي نداشت ، گرچه زيربناهاي اقتصادي ما ويران شد و هزاران تن در خاكهاي لرستان ، کردستان ، آذربايجان و خوزستان و در زير شنهاي تفته آن سامان بخواب ابدي فرورفتند و هزاران نفر معلول و مجروح روي دست ملت ايران باقي ماند … اما خوزستان پا بر جاست و توطئه تجزيه ايران به گورستان سپرده شد . جنگ ايران و عراق پس از هشت سال پر ماجرا و عبرت انگيز با نوشيدن جام زهر پايان يافت و هر دو كشور به مرزهاي سابق خود باز گشتند و شط العرب (اروند رود) مدفن كشتي ها و قايقهاي جنگي و تجاري شد و عملا اين رودخانه از حيز انتفاع خارج گشت .
اين جنگ ظاهرا" برنده و پيروز نداشت ، پيروزي واقعي از آن كارتل ها و صاحبان كارخانجات ابزار جنگي و شركت هاي بزرگ شيميايي بود . اروپاي ورشكسته جاني تازه گرفت ـ امريكا ناوگانش را در خليج فارس مستقر ساخت و پايگاههاي براي اعمال حكومت جهانيش ايجاد كرد . خزانه كشورهاي عربي كه هزينه جنگ صدام را پرداخته بود خالي شد و زمينه براي عقد قراردادهاي جديد نفت و گاز فراهم گرديد و دولت ها و حكومت هاي تندرو و فرقه اي و مذهبي در خاور ميانه رشد و قوام يافت .
در ايران حاكميت فرقه اي ريشه دوانيد و دولت سازندگي به رهبري هاشمي رفسنجاني بر اريكه قدرت فردي تكيه زد و همه ياران روحاني و شبه روحاني را از بركت سفره گسترده سازندگي سيراب كرد ، ديگر از كاخ نشينان مذمت نمي شد و بنز سواران عزيز و محترم شدند و زندگي اشرافي و لوكس از عنايات الهي تلقي گرديد و مستضعفان هم به دعا و ثنا مشغول !!
و اما راز بزرگ جهان هستي در بقاي سرافرازانه ايران و نابودي صداميان هم شنيدني است :
صدام به آتش اربابانش سوخت ، عربدههاي او در درون سوراخي تاريك خاموش شد . آمريكا و انگليس هرچه بمب داشتند بر سر عراق فرو ريختند و بعثيها را بخاك و خون كشيدند آري همة دستهايي كه به سوي مرزهاي ايران شليك كرده بود – در اين آتش سوخت ....... !!.
صدام و صداميان و نيروهاي متجاوز به ايران در گورستان بدنامي و خفت و خواري دفن شدند ولي ايران همچنان برپاست و به اعلاميه حقوق بشر كوروش بزرگ مينگرد كه فرمان سرفرازي ملت ماست .
عراق امروز در تصرف نيروهاي آمريكايي و انگليسي است . انگليسيها در بصره ، پايگاه استعماري سابقشان خانه كردهاند …. بصره كه كانون توطئه عليه ايران بوده است ….. هم اكنون نيز فعال است ….. زيرا كه جبهههاي خلق عرب فعالاند …. !
بصره پايگاه انگليسها بار ديگر لانه روباه شده است زيرا كه روبه صفتي برخي از سران كشورهاي عرب در مورد جزاير سهگانه ايران در خليج فارس مشهود است ….. اين دولت هاي جديدالولاده در حد و اندازهاي نيستند كه بتوانند ادعاي مالكيت جزاير ايراني را بنمايند ….. اينان آلت فعلهاي سياست شير پير بريتانيا ميباشند كه براي بقاي حكومتهاي غير مردمي و غيرمشروع خود هر روز در آغوش قدرتي هستند …. زمزمههاي شوم پان عربيسم و ادعاهاي مسخره مالكيت بر جزاير سهگانه باز هم از بصره شنيده ميشود …..
افسانه پرملال توطئه تجزيه خوزستان پايان نيافته اينبار قلمبدستان و روشنفكران قومپرست پرچمداري اين فتنه را به دوش كشيدهاند …. و بقول خودشان ، فعلاً بايد كار فرهنگي كنند !!
اما جامعه ايراني نسبت به اين صداها حساس است و ديگر فريب دودوزهبازان و فرصتطلبان را نخواهد خورد – و اينبار و بارهاي ديگر نيز به لطف خداوندي هرگونه توطئهاي از سوي دشمنان ايران ، بدست تواناي ملت بزرگ ايران نقش بر آب خواهد شد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر