‏نمایش پست‌ها با برچسب قوم گرایی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب قوم گرایی. نمایش همه پست‌ها

تیم اصلاح واعتدال انگلیسی تجزیه ایران را با فراکسیون مناطق ترک نشین استارت زد


شبی رهگذری دزدی را دید که از دیوار خانه مردم بالا می رود! دزد بمحض دیدن رهگذر، چهار زانو بر روی دیوار نشست و ادای نواختن تار زنان را در آورد! رهگذر از او پرسید بر بام خانه مردم چه می کنی؟ پاسخ داد، تار می زنم. پرسید، پس چرا نوایی از تارت بر نمی آید؟ پاسخ داد، نوایش را فردا خواهی شنید!
اکنون، فردای آن شب فرا رسیده و نوای تار ایرانستیزان بگوش می رسد، که متوجه می شویم چرا چندیست رسانه های بیگانه از جمله رادیو فردا و آیت الله بی بی سی، "نژاد آریایی" که در حقیقت همان "نژاد ایرانی" است را محمل و دروغ خوانده و غیرمستقیم ایران را کشوری با نژاد های گوناگون می خواندند، و با زدن برچسب "نژاد پرستی" بر ایرانیان، درصدد سرکوبی هویت ملی ما برآمده بودند!
همه این نیرنگ ها و دروغسازی ها بخاطر آماده سازی اذهان عمومی بود که به ایرانیان بقبولانند، که آنان در یک "ذات و گوهر" مشترک نبوده و ایران متشکل از نژادهای گوناگون است، تا ملت سازی کرده و ایران را به کام جنگ داخلی و تجزیه فرو برند!
جمهوری اسلامی بیاری نفرت پراکنان قومی، نخستین گام رسمی برای تجزیه کردن ایران را برداشت:

پرده نخست نمایش
در این چند سال اخیر افرادی در ایران پدیدار گشته‌اند که با والضالین کشیدن و لباس انقلابی بر تن نمودن، در ظاهر سینه برای حسین و شیعه چاک زدن و فریفتن مردم با شعارهای پوپولیستی، نفوذ عجیبی بر ساختارهای حکومتی کشور پیدا کرده‌اند ولی آنان در باطن تنها به دنبال یک چیزند (تجزیه گام به گام و آرام ایران) دقیقا همانند به کارهای پیشه‌وری، قاسملو، شیخ خزعل، ریگی و... منتها نه با تفنگ و قناصه بلکه با سوءاستفاده از قران و چپیه. به تازگی این گروهک‌های مرموز اقداماتی به انجام رسانده‌اند که شوربختانه در سایه‌ی بی‌خبری و ناآگاهی نظام از بطن ماجرا، گرفتاری مردم به علت مشکلات بسیار و حزب‌بازی و لابی‌گری در دولت؛ سرزمین تاریخی ایران را به سمت بالکانیزه شدن سوق داده‌است. کارهایی مانند: تدریس زبان و ادبیات قومی خاص در مدارس، ایجاد رشته‌ی دانشگاهی زبان یکی از اقوام در دانشگاه و به تازگی تشکیل فراکسیون تْرک‌زبانان در مجلس شورای اسلامی.
تا همین چند سال پیش در ایران کسی عنصر ترک‌زبان بودن را نمی‌شناخت هرچه بود یا نامی آذری داشت یا زنجانی یا اردبیلی یا رزنی و یا... اکنون چه شده‌است که فراکسیون ترک‌زبان تشکیل شده؟ اگر به نمایندگان این فراکسیون دقت شود آشکار منطقه‌ای در نقشه پدیدار می‌شوند که در رسانه‌های تجزیه‌طلب و بیگانه به نام آذربایجان جنوبی شناسانده شده‌است. با مقایسه این رخداد با رخدادهای مشابه در کشورهای پیشرفته می‌توان عجیب بودن و اهریمن بودن آن را شناخت. در امریکا نزدیک به 50 میلیون اسپانیای زبان زندگی می‌کنند چرا در هیچ کدام از مجالس امریکای فراکسیون اسپانیایی زبان نیست! در ایتالیا چندین زبان و گویش وجود دارد که پیشینه‌ای کمتر از زبان ایتالیایی ندارند پس چرا هیچ‌کدامشان در مجلس ایتالیا فراکسیون ندارند؟ چرا برتون زبان‌ها در مجلس فرانسه فراکسیون ندارند؟ چرا در آلمان با وجود لهجه‌های و حتی زبان‌های مختلف ژرمنی، زبان آلمانی معیار رسمیت دارد و هیچ گویش یا زبانی دیگر در مجلس آلمان فراکسیون ندارد؟ چرا مردم آینو در ژاپن فراکسیون ندارند و زبان ژاپنی در همه جای کشور رسمی است؟ در برتانیا با وجود لهجه‌های گوناگون انگلیسی و زبان‌های غیرانگلیسی، لهجه لندنی یا انگلیسی بی‌بی‌سی کاربرد دارد و هیچ لهجه یا زبانی دیگر در مجالس آن (عوام و لردها) فراکسیون ندارد؟ چرا در هیچ کدام از دوره‌های حکومتی در ایران (پهلوی و قاجار) فراکسیون زبانی خاص در مجالس وجود نداشت؟
.
اهداف تشکیل فراکسیون تُرکی
با موشکافی این اقدامات و نیز نگاهی عمیق به پیشینه‌ی برخی از اعضای این فراکسیون مانند قاضی‌پور نماینده ارومیه که در نشست‌های انتخاباتیش سخن درانیده‌بود که (کسانی که فارسی حرف می‌زنند چه گُهی خورده‌اند) می‌توان به اهداف آتی این فراکسیون پی برد.
.
در فاز نخست:
فشار به دولت برای تدریس زبان و ادبیات ترکی در مدارس شهرهای شمال‌غربی ایران
.
در ادامه تلاش برای تدریس و تحصیل به زبان ترکی در تمام پایه‌های تحصیلی
.
فاز دوم:
فشار به دولت برای درج واژگان و کلمات ترکی در کنار زبان پارسی بر روی تابلوهای راهنمای شهرها، اماکن، خیابان‌ها، کوچه‌ها و...

رفته رفته حذف زبان و واژگان زبان پارسی از روی تابلوهای راهنمای شهرها، اماکن، خیابان‌ها و...
.
فاز سوم:
بومی سازی پذیرش دانشجو و سرباز در شهرهای شمال‌غربی
.
تلاش برای جداسازی و خودکفایی اقتصادی در شهرهای شمال‌غربی
.
فاز چهارم:
درخواست همه‌پرسی برای رسمیت بخشیدن به زبان تُرکی در شهرهای شمال‌غربی
.
فاز پنجم:
برگزاری همه‌پرسی برای اخذ خودمختاری نواحی شمال‌غربی
.
برپاسازی مجلس قانون‌گذاری و... در ناحیه خودمختار
.
فاز ششم:
انتخاب پرچم و نقشه سیاسی
.
فاز پایانی:
جدایی مناطق شمالغربی از ایران (منطقه قرمز رنگ در نقشه)
.
پرده دوم نمایش
به دنبال تشکیل فراکسیون تُرک‌زبانان در مجلس و رسیدن این فراکسیون به اهدافش، کُردها نیز دست به کار خواهند شد و فراکسیونی با همین نام تشکیل خواهند داد. البته در این فراکسیون مناطق غربی ایران جدا خواهند شد (منطقه آبی رنگ در نقشه) در واقع می‌بایست آن هفت فاز اهدافی را برای کُردزبانان هم در نظر داشته‌ باشید.
.
پرده سوم نمایش:
به دنبال تشکیل این دو فراکسیون، فراکسیون بختیاری‌زبانان نیز شکل می‌گیرد و مناطق وسیعی از ایران جدا خواهند شد. در این جدا شدن‌ها بخش بزرگی از زاگرس تجزیه خواهد شد (منطقه زرد رنگ در نقشه). همچنین مناطق عرب، بلوچ و ترکمن زبان علم جدایی برخواهند داشت ولو با جنگ و خونریزی.
پرده پایانی:
بزرگترین عامل پیشرفت این غدد تجزیه‌طلبانه؛ سکوت نظام و نادانی مردم ایران نسبت به تاریخ و هویت باستانی‌شان است. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که بداند ایرانیان ساکن در شهرهای شمالغربی در گذشته زبان‌شان زبانی همانند به زبان (تالشی و کردی) بوده است همان آذری که در اکثر کتاب‌های تاریخی کهن نامی از آن هست. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که بداند شاعران و نویسندگانی مانند قطران تبریزی، بابافرج تبریزی، مغربی تبریزی، ابوالمجد تبریزی و... به زبان آذری شعر و نوشته دارند. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که بداند زبان تُرکی عنصری بیگانه در شمالغرب ایران است و این زبان صدها سال پیش به این ناحیت تحمیل شده‌است. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که آذری‌های میهن پرست را بشناسد. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که جنبش گرگ‌نما و تجزیه‌خواه پان‌ترکیسم را بشناسد. کمتر ایرانی یافت می‌شود که بداند منطقه قفقاز تا همین 200 سال پیش جزی از ایران بوده کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که تلاشی در جهت روشنگری دیگر ایرانی در این راستا کرده باشد. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که بداند زبان فارسی و کُردی مانند دو برادر نسبت به همند چون هر دو از یک ریشه و تبارند. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که بداند زبان فارسی و لُری تنها در گویش با هم اختلاف دارند چون‌که هر دو ادامه‌ی زبان پارسی باستانند. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که بداند ایران بزرگ چه کشوری بوده و برای چه تجزیه شده و چرا دوباره در حال تجزیه شدن است. آری کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که هویت تاریخی خود و پیشینه‌ی باستانی آب و خاکش را بشناسد کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که دشمن راستین ملت و خائنان داخلی به تمامیت ارضی کشورش را بشناسد. کمتر ایرانی‌ای یافت می‌شود که در راستای اتحاد و یکپارچگی ایران گامی برداشته باشد و نسبت به رخدادهای تجزیه‌طلبانه هوشیار و کوشا باشد و علم مخالفت با آنان را بردارد.

حکومت و بازنمایی تصویر قومی نادرست BBC از خوزستان



این طرح موضوع تغییر نام شهرهای خوزستان ، مصداق محض قرار دادن قومیتها مقابل یک دیگر است.
انتخاب نامهای عربی برای برخی از شهرها نمی تونه عمل خردمندانه ای باشه چرا که بیشتر جمعیت خوزستان را فارسی زبانها تشکیل میدهند( در عکس پست بنگرید) و نکته بعد اینکه این نامها بیشتر از سوی پانعربیسم استفاده شده و در اصل نام تاریخی و اصیل این شهرها بحساب نمیاد و از این نامها کُهن تر نیز وجود دارد ، مثلا برای خرمشهر، خاراکس و برای اهواز هرمزاردشیر و یا اُکسین.
متاسفانه برخی از عربهای خوزستان با توجه به اینکه زبان را مهمترین المان هویتی می دانند همیشه گریز از مرکز و ایرانیت داشتند و تاریخ خوزستان را تاریخ عربی میدانستند و عدم آگاهی از تاریخ باستان اعم از هخامنشی و اشکانی و ساسانی و یا چشم پوشی تعمُدی از این تاریخ اونها را در اشتباه خود رها کرده و تغییر نام شهرها این باورهای غلط تاریخی را در آنها پرورش میدهد و متعاقبا نتایج سو دیگری بدنبال دارد از جمله محدود کردن تاریخ خوزستان به مهاجرت اعراب از دوران صفوی تا پهلوی. ( از سده نهم ه.ق به این طرف )
در کل هیچ هدف خردمندانه ای پشت این پیشنهاد ابلهانه از سوی اون نماینده ابله خوزستانی ( ناصری نژاد ) نبوده و صد البته برای عموم مردم خوزستان نیز قابل پذیرش نخواهد بود.
به عکس زیر نگاه کنید.آمار مربوط به «تقسیمات کشوری» و پورتال وزارت کشور که بازبینی‌شده در ۴ تیر ۱۳۹۰ میباشد.
غلامرضا شریعتی استاندار جدید خوزستان در نخستین اظهارنظر رسمی خود گفته است: «برادران عرب و غیرعرب در استان با وفاق و همدلی مرا کمک خواهند کرد».

اظهارنظر مشکوک این مقام ارشد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، موجب شگفتی و نارضایتی ناظران سیاسی شده است.
ناظران بی‌طرف از خود می‌پرسند این چهرهٔ کمترشناخته شده که در هفتهٔ اخیر بعنوان استاندار یکی از مهم‌ترین و پرجمعیت‌ترین استانهای کشور منصوب شده است، چرا شهروندان این استان را به دو پاره تقسیم می‌کند؟
آیا این اظهارنظر عجیب یک استاندار که ۲۵ درصد از مردم استانش را (که به زبان عربی سخن می‌گویند) در برابر ۷۵ درصد اکثریت بومی قرار می‌دهد، یک اشتباه لفظی ناشی از کم تجربگی این مدیر سیاسی است یا نمایانگر ماموریت سیاسی محرمانهٔ نماینده جدید پرزیدنت حسن روحانی در استان خوزستان برای تنش آفرینی در این استان زرخیر و استراتژیک است؟!
گفتنی است مردم عرب زبان در نواحی جنوبغربی استان خوزستان حداکثر ۲۵ درصد از جمعیت استان را تشکیل می‌دهند و در طول زندگی مسالمت آمیزی را با اکثریت مردم بومی استان خوزستان (که حدود ۶۰ درصد آن‌ها لرزبان هستند) سپری می‌کنند و از اینگونه خط کشی‌ها و مرزبندی‌های ساختهٔ دست استعمار انگلیس و بنگاه سخن پراکنی BBC و الگوهای تفرقه افکنانهٔ بعثی-انگلیسی عرب/عجم استقبال نمی‌کنند.

داستان سخنان نسنجیدهٔ غلامرضا شریعتی شبیه این است که دبیرکل سازمان ملل در نخستین موضع گیری خود که بیانگر سیاست‌های راهبردی وی است، بیاید و بگوید «اروپایی و غیراروپایی به من کمک کنند». حال آنکه پهنهٔ مسئولیت دبیرکل سازمان ملل از پنج قاره تشکیل شده و اروپا نهایتا یک چهارم از جمعیت مورد نظر را شامل می‌شود و اینگونه سخنان صرف نظر از سرشت نژادپرستانهٔ خود، ماهیتی ضد دموکراتیک دارند و خط کشی و مرزبندی بین جوامع انسانی را رسمیت می‌بخشد و تعمیق می‌کند.
شوربختانه‌گاه دلسوزان میهن احساس می‌کنند که دولت حسن روحانی با هدف جلب نظر رژیم عربستان و بحرین و نیز با سودای تنش زدایی با انگلیس و استرالیا و دول اروپایی مدعی حقوق بشر، در عملکرد ملی خود در خوزستان از آن سوی بام افتاده و سعی در بازنمایی متفاوت و غیر واقعی از ترکیب متنوع قومی خوزستان دارد و نمونهٔ آن را در مرزبندی خطرناک استاندار جدید خوزستان (عرب و عجم) مشاهده می‌کنیم؛ دعوای کهنهٔ بعثی-انگلیسی که دلسوزان ایران را نگران کرده است.
بی‌شک میهن دوستان آزاده، با چشمی ترسان و لرزان و با دقت فراوان، رفتار و گفتار استاندار جدید خوزستان را دنبال می‌کنند و از او می‌خواهند به دام دوگانه‌های برساختهٔ ماشین تبلیغاتی بعثی-انگلیسی نظیر دوقطبی جعلی و تفرقه افکنانهٔ عرب-عجم نیافتد و تصویرهای مطلوب BBC را در خطابه رسمی خود بازتولید نکند.

«خرمشهر»، با رشادت و خون ایرانی، جاودانه بر تارک تاریخ نشسته است.خرمشهر تنها یک نام رسمی و اداری بر پایه تقسیمات کشوری نیست؛ بلکه یک نماد است، نماد یک شکست و یک پیروزی. نیروهای بعثی با ایدئولوژی الحاق گرا، مرزها را شکستند و پا بر روی موجودیت ایران گذاشتند؛ در نظام فکری آنها و در حوزه جنگ نمادها، تغییر نام خرمشهر به محمره، چیزی بیشتر از تصرف خاک دشمن و توسعه ارضی و گامی در راستای پان‌عربیسم و به معنای چیره شدن بر «ایران» به‌عنوان یک هویت، یک کشور و یک ملت بود. آنها نام رسمی این شهر را نه بر پایه ضرورت‌های نظام اداری خود یا به مثابه جنگ روانی بلکه مبتنی بر فهم ایدئولوژیکشان از تاریخ منطقه، به محمره برگرداندند. در نظام فکری آنها «محمره» به‌عنوان یک مدلول، نه یک نام یا جغرافیای صرف بلکه یک نماد بود، نماد حقانیت توسعه طلبی آنها و اثبات متجاوز بودن ایران به خاک جهان عرب! فارغ از اینکه چنین جهانی به‌عنوان یک جغرافیای تاریخی واقعیت داشته باشد یا نه.

دلیران ایرانی با رشادت و نثار جان و تن خود، خرمشهر را آزاد کرده و خرمشهر را بجای محمره نشاندند! آن آمدن و رفتن هر دو معنایی فراتر از تقسیمات کشوری و نام‌گذاری شهری داشت.، از آن پس دیگر خرمشهر یک نام اداری و رسمی که توسط فلان قانون یا روند یا مصوبه روی یک محدوده شهری گذاشته شود نیست بلکه نامی است که توسط خون‌ها نوشته شد، تنها و جان‌ها فدا شدند تا این نام بجای محمره بنشیند. این نام را نه مصوبه هیئت دولت در فلان تاریخ به فلان دلایل بلکه خون شهیدان و تن جانبازان و شجاعت والاتباران دلیر به این محدوده بخشید. هزاران ایرانی جنگیدند تا پیروز شوند و کشور خود را پاسدارند؛ این نام نماد پیروزی «ایران» و شکست «بعثی» است، نمادها چیزی بیشتر از معنای مستقیم و متصل به خود هستند، شکست حصر خرمشهر، شکست هیمنه صدام و حزب بعث است؛ مسئله این نیست که اکنون حزب بعث هست یا نیست و اگر هست که هست، چه مقدار توان و قدرت دارد، بلکه بحث این است که حزب بعث ادعاهای خود را بر شانه‌های پان‌عربیسم استوار کرده بود، خود را کارگزار آن ایده به مثابه یک آرمان نژادی می‌پنداشت؛ این نام نماد شکست حزب بعث، ناسیونالیسم عرب و پان‌عربیسم است و پان‌عربیسم هنوز بی وجه و موضوع بودن خود را اعلام نکرده است.
نام خرمشهر را نه دیگر می‌شود در قلمرو واژه شناسی ارزیابی کرد و نه صرفا تاریخ کهن، بلکه مانند آیینه یک چیز را به ما نشان می‌دهد و آن آغاز مقاومت ملی و شروع تاریخ شکست یک ایده ضد ایرانی است. هر نوع تحرکی در راستای تغییر نام‌های منطقه خوزستان، به‌ویژه تغییر نام خرمشهر، نه تنها تلاش برای پاک کردن خاطره «پیروزی» ایران و «شکست» پان‌عربیسم، بلکه کوششی برای قرار دادن این منطقه و اهالی آن در درون یک استراتژی ضد ایرانی است که در بیرون مرزها ترسیم شده.
اینکه آیت‌الله حیدری یا کسانی مانند او در خوزستان بخواهند با کلمات تند و تهدید و ارعاب؛ و روانه کردن هزاران انگ و تهمت، افراد آگاه و بیدار را در راستای اهداف ناموجه خود، خاموش و وادار به سکوت کنند، ماهیت و سرشت موضوع را تغییر نمی‌دهد. این تلاش‌ها یک تلاش ضد تاریخ ایران و امنیت کشور است.. کشور ایران یک کشور است، دفاع کشور از خود حق است و این دفاع عین حق، این نام‌ها بخشی از دفاع از خودِ کشور در برابر تهدیدهاست. این نام‌ها بخشی از امنیت ماست، هر کس که بخواهد به بهانه امنیت، این نام‌ها را با توجیهات سطحی و البته غرض آلود تغییر دهد یا خائن است یا مزدور و یا نادان. اینکه عده‌ای با سوءاستفاده از قدرت و با تکیه بر برخی ابزارهای امنیتی و تنبیهی بخواهند، با خط و نشان کشیدن و نشان دادن داغ و درفش، اهداف خود را پیش ببرند و بپندارند با الصاق انگ خواهند توانست مدیریت افکار و زبان‌ها و قلم‌ها را به‌دست بگیرند، آب در هاون می‌کوبد.
مساله برای ما جدی‌تر از این حرف‌هاست، ناسیونالیسم ایران،مسائل را در تراز واقعی خود برای ملت تشریح و خطوط مبارزه برای حفظ امنیت و مصالح عالیه کشور را با دقت و حساسیت ترسیم خواهد کرد.
پاینده ایران
حجت کلاشی

.

.
تا تاریخ گذشته خود را ندانیم نمیتوانیم آینده ای موفق و باشکوه برای وطن و ملتمان بسازیم و مجبور به تکرار تاریخ خواهیم شد.