این طرح موضوع تغییر نام شهرهای خوزستان ، مصداق محض قرار دادن قومیتها مقابل یک دیگر است.
انتخاب نامهای عربی برای برخی از شهرها نمی تونه عمل خردمندانه ای باشه چرا که بیشتر جمعیت خوزستان را فارسی زبانها تشکیل میدهند( در عکس پست بنگرید) و نکته بعد اینکه این نامها بیشتر از سوی پانعربیسم استفاده شده و در اصل نام تاریخی و اصیل این شهرها بحساب نمیاد و از این نامها کُهن تر نیز وجود دارد ، مثلا برای خرمشهر، خاراکس و برای اهواز هرمزاردشیر و یا اُکسین.
متاسفانه برخی از عربهای خوزستان با توجه به اینکه زبان را مهمترین المان هویتی می دانند همیشه گریز از مرکز و ایرانیت داشتند و تاریخ خوزستان را تاریخ عربی میدانستند و عدم آگاهی از تاریخ باستان اعم از هخامنشی و اشکانی و ساسانی و یا چشم پوشی تعمُدی از این تاریخ اونها را در اشتباه خود رها کرده و تغییر نام شهرها این باورهای غلط تاریخی را در آنها پرورش میدهد و متعاقبا نتایج سو دیگری بدنبال دارد از جمله محدود کردن تاریخ خوزستان به مهاجرت اعراب از دوران صفوی تا پهلوی. ( از سده نهم ه.ق به این طرف )
در کل هیچ هدف خردمندانه ای پشت این پیشنهاد ابلهانه از سوی اون نماینده ابله خوزستانی ( ناصری نژاد ) نبوده و صد البته برای عموم مردم خوزستان نیز قابل پذیرش نخواهد بود.
به عکس زیر نگاه کنید.آمار مربوط به «تقسیمات کشوری» و پورتال وزارت کشور که بازبینیشده در ۴ تیر ۱۳۹۰ میباشد.
انتخاب نامهای عربی برای برخی از شهرها نمی تونه عمل خردمندانه ای باشه چرا که بیشتر جمعیت خوزستان را فارسی زبانها تشکیل میدهند( در عکس پست بنگرید) و نکته بعد اینکه این نامها بیشتر از سوی پانعربیسم استفاده شده و در اصل نام تاریخی و اصیل این شهرها بحساب نمیاد و از این نامها کُهن تر نیز وجود دارد ، مثلا برای خرمشهر، خاراکس و برای اهواز هرمزاردشیر و یا اُکسین.
متاسفانه برخی از عربهای خوزستان با توجه به اینکه زبان را مهمترین المان هویتی می دانند همیشه گریز از مرکز و ایرانیت داشتند و تاریخ خوزستان را تاریخ عربی میدانستند و عدم آگاهی از تاریخ باستان اعم از هخامنشی و اشکانی و ساسانی و یا چشم پوشی تعمُدی از این تاریخ اونها را در اشتباه خود رها کرده و تغییر نام شهرها این باورهای غلط تاریخی را در آنها پرورش میدهد و متعاقبا نتایج سو دیگری بدنبال دارد از جمله محدود کردن تاریخ خوزستان به مهاجرت اعراب از دوران صفوی تا پهلوی. ( از سده نهم ه.ق به این طرف )
در کل هیچ هدف خردمندانه ای پشت این پیشنهاد ابلهانه از سوی اون نماینده ابله خوزستانی ( ناصری نژاد ) نبوده و صد البته برای عموم مردم خوزستان نیز قابل پذیرش نخواهد بود.
به عکس زیر نگاه کنید.آمار مربوط به «تقسیمات کشوری» و پورتال وزارت کشور که بازبینیشده در ۴ تیر ۱۳۹۰ میباشد.
غلامرضا شریعتی استاندار جدید خوزستان در
نخستین اظهارنظر رسمی خود گفته است: «برادران عرب و غیرعرب در استان با وفاق و همدلی
مرا کمک خواهند کرد».
اظهارنظر مشکوک این مقام ارشد سیاسی جمهوری
اسلامی ایران، موجب شگفتی و نارضایتی ناظران سیاسی شده است.
ناظران بیطرف از خود میپرسند این چهرهٔ
کمترشناخته شده که در هفتهٔ اخیر بعنوان استاندار یکی از مهمترین و پرجمعیتترین استانهای
کشور منصوب شده است، چرا شهروندان این استان را به دو پاره تقسیم میکند؟
آیا این اظهارنظر عجیب یک استاندار که
۲۵ درصد از مردم استانش را (که به زبان عربی سخن میگویند) در برابر ۷۵ درصد اکثریت
بومی قرار میدهد، یک اشتباه لفظی ناشی از کم تجربگی این مدیر سیاسی است یا نمایانگر
ماموریت سیاسی محرمانهٔ نماینده جدید پرزیدنت حسن روحانی در استان خوزستان برای تنش
آفرینی در این استان زرخیر و استراتژیک است؟!
گفتنی است مردم عرب زبان در نواحی جنوبغربی
استان خوزستان حداکثر ۲۵ درصد از جمعیت استان را تشکیل میدهند و در طول زندگی مسالمت
آمیزی را با اکثریت مردم بومی استان خوزستان (که حدود ۶۰ درصد آنها لرزبان هستند)
سپری میکنند و از اینگونه خط کشیها و مرزبندیهای ساختهٔ دست استعمار انگلیس و بنگاه
سخن پراکنی BBC و الگوهای تفرقه افکنانهٔ بعثی-انگلیسی
عرب/عجم استقبال نمیکنند.
داستان سخنان نسنجیدهٔ غلامرضا شریعتی شبیه
این است که دبیرکل سازمان ملل در نخستین موضع گیری خود که بیانگر سیاستهای راهبردی
وی است، بیاید و بگوید «اروپایی و غیراروپایی به من کمک کنند». حال آنکه پهنهٔ مسئولیت
دبیرکل سازمان ملل از پنج قاره تشکیل شده و اروپا نهایتا یک چهارم از جمعیت مورد نظر
را شامل میشود و اینگونه سخنان صرف نظر از سرشت نژادپرستانهٔ خود، ماهیتی ضد دموکراتیک
دارند و خط کشی و مرزبندی بین جوامع انسانی را رسمیت میبخشد و تعمیق میکند.
شوربختانهگاه دلسوزان میهن احساس میکنند
که دولت حسن روحانی با هدف جلب نظر رژیم عربستان و بحرین و نیز با سودای تنش زدایی
با انگلیس و استرالیا و دول اروپایی مدعی حقوق بشر، در عملکرد ملی خود در خوزستان از
آن سوی بام افتاده و سعی در بازنمایی متفاوت و غیر واقعی از ترکیب متنوع قومی خوزستان
دارد و نمونهٔ آن را در مرزبندی خطرناک استاندار جدید خوزستان (عرب و عجم) مشاهده میکنیم؛
دعوای کهنهٔ بعثی-انگلیسی که دلسوزان ایران را نگران کرده است.
بیشک میهن دوستان آزاده، با چشمی ترسان و لرزان و با دقت فراوان، رفتار
و گفتار استاندار جدید خوزستان را دنبال میکنند و از او میخواهند به دام دوگانههای
برساختهٔ ماشین تبلیغاتی بعثی-انگلیسی نظیر دوقطبی جعلی و تفرقه افکنانهٔ عرب-عجم نیافتد
و تصویرهای مطلوب BBC را در خطابه رسمی خود بازتولید نکند.
«خرمشهر»، با رشادت و خون ایرانی، جاودانه بر تارک تاریخ نشسته است.خرمشهر تنها یک نام رسمی و اداری بر پایه تقسیمات کشوری نیست؛ بلکه یک نماد است، نماد یک شکست و یک پیروزی. نیروهای بعثی با ایدئولوژی الحاق گرا، مرزها را شکستند و پا بر روی موجودیت ایران گذاشتند؛ در نظام فکری آنها و در حوزه جنگ نمادها، تغییر نام خرمشهر به محمره، چیزی بیشتر از تصرف خاک دشمن و توسعه ارضی و گامی در راستای پانعربیسم و به معنای چیره شدن بر «ایران» بهعنوان یک هویت، یک کشور و یک ملت بود. آنها نام رسمی این شهر را نه بر پایه ضرورتهای نظام اداری خود یا به مثابه جنگ روانی بلکه مبتنی بر فهم ایدئولوژیکشان از تاریخ منطقه، به محمره برگرداندند. در نظام فکری آنها «محمره» بهعنوان یک مدلول، نه یک نام یا جغرافیای صرف بلکه یک نماد بود، نماد حقانیت توسعه طلبی آنها و اثبات متجاوز بودن ایران به خاک جهان عرب! فارغ از اینکه چنین جهانی بهعنوان یک جغرافیای تاریخی واقعیت داشته باشد یا نه.
دلیران ایرانی با رشادت و نثار جان و تن خود، خرمشهر را آزاد کرده و خرمشهر را بجای محمره نشاندند! آن آمدن و رفتن هر دو معنایی فراتر از تقسیمات کشوری و نامگذاری شهری داشت.، از آن پس دیگر خرمشهر یک نام اداری و رسمی که توسط فلان قانون یا روند یا مصوبه روی یک محدوده شهری گذاشته شود نیست بلکه نامی است که توسط خونها نوشته شد، تنها و جانها فدا شدند تا این نام بجای محمره بنشیند. این نام را نه مصوبه هیئت دولت در فلان تاریخ به فلان دلایل بلکه خون شهیدان و تن جانبازان و شجاعت والاتباران دلیر به این محدوده بخشید. هزاران ایرانی جنگیدند تا پیروز شوند و کشور خود را پاسدارند؛ این نام نماد پیروزی «ایران» و شکست «بعثی» است، نمادها چیزی بیشتر از معنای مستقیم و متصل به خود هستند، شکست حصر خرمشهر، شکست هیمنه صدام و حزب بعث است؛ مسئله این نیست که اکنون حزب بعث هست یا نیست و اگر هست که هست، چه مقدار توان و قدرت دارد، بلکه بحث این است که حزب بعث ادعاهای خود را بر شانههای پانعربیسم استوار کرده بود، خود را کارگزار آن ایده به مثابه یک آرمان نژادی میپنداشت؛ این نام نماد شکست حزب بعث، ناسیونالیسم عرب و پانعربیسم است و پانعربیسم هنوز بی وجه و موضوع بودن خود را اعلام نکرده است.
نام خرمشهر را نه دیگر میشود در قلمرو واژه شناسی ارزیابی کرد و نه صرفا تاریخ کهن، بلکه مانند آیینه یک چیز را به ما نشان میدهد و آن آغاز مقاومت ملی و شروع تاریخ شکست یک ایده ضد ایرانی است. هر نوع تحرکی در راستای تغییر نامهای منطقه خوزستان، بهویژه تغییر نام خرمشهر، نه تنها تلاش برای پاک کردن خاطره «پیروزی» ایران و «شکست» پانعربیسم، بلکه کوششی برای قرار دادن این منطقه و اهالی آن در درون یک استراتژی ضد ایرانی است که در بیرون مرزها ترسیم شده.
اینکه آیتالله حیدری یا کسانی مانند او در خوزستان بخواهند با کلمات تند و تهدید و ارعاب؛ و روانه کردن هزاران انگ و تهمت، افراد آگاه و بیدار را در راستای اهداف ناموجه خود، خاموش و وادار به سکوت کنند، ماهیت و سرشت موضوع را تغییر نمیدهد. این تلاشها یک تلاش ضد تاریخ ایران و امنیت کشور است.. کشور ایران یک کشور است، دفاع کشور از خود حق است و این دفاع عین حق، این نامها بخشی از دفاع از خودِ کشور در برابر تهدیدهاست. این نامها بخشی از امنیت ماست، هر کس که بخواهد به بهانه امنیت، این نامها را با توجیهات سطحی و البته غرض آلود تغییر دهد یا خائن است یا مزدور و یا نادان. اینکه عدهای با سوءاستفاده از قدرت و با تکیه بر برخی ابزارهای امنیتی و تنبیهی بخواهند، با خط و نشان کشیدن و نشان دادن داغ و درفش، اهداف خود را پیش ببرند و بپندارند با الصاق انگ خواهند توانست مدیریت افکار و زبانها و قلمها را بهدست بگیرند، آب در هاون میکوبد.
مساله برای ما جدیتر از این حرفهاست، ناسیونالیسم ایران،مسائل را در تراز واقعی خود برای ملت تشریح و خطوط مبارزه برای حفظ امنیت و مصالح عالیه کشور را با دقت و حساسیت ترسیم خواهد کرد.
پاینده ایران
حجت کلاشی